بار دگر زنده شد، کودکی ام پشت در...خانۀ ما منتظر، چشم به راه پدر
بار دگر زنده شد کودکیم پشت در .... خانه ما منتظر، چشم به راه پدر
خسته نباشی پدر، رنج و ملالت مباد .... گرچه هیاهوی ما، کاهش دردت نداد
باز پدر آمد و باز عطر خوش نان رسید .... باز پدر، معنی آرامش و ایمان رسید
زین سو و آن سو شدن، کاهش دردت نبود .... این که پسر بودمت، پاسخ رنجت نبود
باز خیال تو بود از پس این سالها .... آمده بویی که باز، زنده کند حالها
باز پدر دیدمت، از پنجره آسمان .... بوی تو را می شنوم، از در و دیوارمان

*شاعرش
را نمیشناسم، اما با نوایی، از گذشته دور، در ذهنم هست. گویا عباس بهادری،
خوانده اش. به هرحال، شعر برایم دوست داشتنی ست. دقیقا حس ش میکنم. هرچند به نظرم خیلی شعر دلتنگ کننده ای داره.
* بنا کرده بودم برای روز پدر این شعر را بیاورم. دنبال تصویر دیگری هم بودم که نیافتم. همین هم بد نیست البته، هرچند بابا در ذهن من همیشه جوان باشد...
* بنا کرده بودم برای روز پدر این شعر را بیاورم. دنبال تصویر دیگری هم بودم که نیافتم. همین هم بد نیست البته، هرچند بابا در ذهن من همیشه جوان باشد...
+ نوشته شده در جمعه سوم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 13:18 توسط نجوا
|