بار دگر زنده شد، کودکی ام پشت در...خانۀ ما منتظر، چشم به راه پدر

باز پدر آمد و باز عطر خوش نان رسید
باز پدر، معنی آرامش و ایمان رسید

خسته نباشی پدر رنج و ملالت مباد
گرچه هیاهوی ما کاهش دردت نداد



*شاعرش را نمیشناسم، اما با نوایی، از گذشته دور، در ذهنم هست. گویا عباس بهادری، خوانده اش. به هرحال، شعر برایم دوست داشتنی ست. دقیقا حس ش میکنم. هرچند به نظرم خیلی شعر دلتنگ کننده ای داره.

* بنا کرده بودم برای روز پدر این شعر را بیاورم که نشد. عذر تأخیر. تاریخ را به همان روز میگذارم. دنبال تصویر دیگری هم بودم که نیافتم. همین هم بد نیست البته، هرچند بابا در ذهن من همیشه جوان باشد...

ادامه نوشته

پدر بوی دريا و گندم و گريه ميدهد*

من،
شانه های ِ تو را می خواهم و
خیابان های ِ خواب هایم را...

مهدیه لطیفی

* عنوان برگرفته از متن شعری از سید علی صالحی

ایوان ِ آفتاب

نیم ساعت پیش،
خدا را دیدم
که قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان
در حیاط از کنار دو سرو  ِ سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم، آمد
آواز که خواند، تازه فهمیدم
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام!

حسین پناهی