قرعه ی کار به نامِ من دیوانه زدند...
من خود دلم از مهر تو لرزید،
وگرنه تیرم به خطا می رود اما به هدر، نه!
دل خون شده ی وصلم و لب های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر، نه

با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بد خلقم و بد عهد زبان بازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!
وگرنه تیرم به خطا می رود اما به هدر، نه!
دل خون شده ی وصلم و لب های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر، نه

با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بد خلقم و بد عهد زبان بازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:0 توسط گالیا
|