حیرانی و سرگردانی
غمخوار من! به خانه ی غم ها خوش آمدی
بامن به جمعِ مردم تنها خوش آمـدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت، برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من! به آخرین شب دنیا خوش آمدی...
پایان ماجرای دل و عشق، روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منّت گذاشتی به سرِ ما، خوش آمدی
ای عشق، ای عزیز ترین میهمان عمـر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
+ نوشته شده در جمعه ششم دی ۱۳۹۲ ساعت 15:45 توسط نجوا
|