مپرس حال مرا ... روزگار یارم نیست
بــایـد کـه ز داغـم خبـری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش
در لشکر دشـمن پسری داشته باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچه ی دست تبری داشته باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزنــد تـو دیـن دگـری داشته باشد !
سردرگمیام داد گـره در گره انــدوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !

+ نوشته شده در سه شنبه یکم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 19:42 توسط لیلی
|