ز دستم بر نمی خیزد که یکدم بی تو بنشینم..
دلربایانه دگر بر سر ناز آمده ای /از دل من چه به جا مانده که باز آمدهای
در بغل شیشه و در دست قدح، در بر چنگ / چشم بد دور که بسیار بساز آمدهای
بگذر از ناز و برون آی ز پیراهن شرم / که عجب تنگ در آغوش نیاز آمدهای
می بده، می بستان، دست بزن پای بکوب / به خرابات نه از بهر نماز آمدهای
آنقدر باش که من از سر جان برخیزم / چون به غمخانهام ای بنده نواز آمدهای
چون نفس سوختگان میرسی ای باد صبا / میتوان یافت کزان زلف دراز آمدهای
چون نگردد دل صائب ز تماشای تو آب؟ / که به رخساره ی آیینه گداز آمده ای
ای جهانی محو ِ رویت، محو ِ سیمای که ای؟ / ای تماشاگه ِ عالم، در تماشای که ای؟

شمع و گل چون بلبل و پروانه شیدای توأند / ای بهار زندگی آخر
تو شیدای که ای؟
چون دل ِ عاشق نداری یک نفس یک جا قرار / سر به صحرا داده
ای زلف ّ چلیپای که ای؟
چشم می پوشی ز گلگشت خیابان بهشت / در کمین جلوه ی سرو ِ
دلارای که ای؟
نشکنی از چشمه ی کوثر خمار ِ خویش را / از خمار آلودگان ِ
جام ِ صهبای که ای؟
"صائب تبریزی"
*عنوان باز هم از "جناب سعدی" :
ز دستم بر نمی خیزد که یکدم بی تو بنشینم / بجز رویت نمی
خواهم که روی هیچکس بینم
*شعر کاملش را حتمن بخوانید!