بی من کجای این شهری؟!
گاهی حواسم را پرت می کنم
می افتد
جایی حوالی خیال ِ تو
و دلم گرم می شود به داشتنت
و تو امّا
چگونه
اینقدر بی منی؟
سارا قبادی
گاهی حواسم را پرت می کنم
می افتد
جایی حوالی خیال ِ تو
و دلم گرم می شود به داشتنت
و تو امّا
چگونه
اینقدر بی منی؟
سارا قبادی
بیا پاهایمان را تکان دهیم
شعرهایمان را بخوانیم
اصلاً به ما چه
شمعدانی ها روزی چند لیوان آب می خواهند!
نیما معماریان
تـو را و مـَرا
بی مـَن و تو
بـُن بـَستِ خلوتی بـَس!
احمد شاملو
دستم نمی رسد به بلندای چیدنت
باید بسنده کرد به رویای دیدنت...
*شعر از عاکفیان
*هماهنگی شعر و تصویر از اینستاگرامalirezakhatibiii
عباس حسین نژاد
پست قبلم تغییر کرد
ای
جهـانی محـو ِ رویت، محـو ِ سیمـای کـه ای؟
ای تماشـاگـاه ِ عالـم، در تمـاشـای کـه ای؟
عالمی را روی دل در قبلـه ی ابـروی توسـت
تـو چنین حیـران ِ ابـروی دلارای کـه ای؟
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
شبی خواب دیدم
دست هایی چون فرشتگان
اما آدمیزادگان
آسمان را چراغانی می کنند و کودکان روی زمین
برای آنان دست افشانی می کنند
خواب دیدم آن شب
چه شبی بود
شبی سخت و عجیب
پاره های ظلمت
ذره ذره می پوسید
شاخه های نور بود
که از زمین می رویید
پروانه فتاحی
نگاه ..
انسوتر از چشمه ی خورشید
زیر درخت امید
برگ ها به سرنوشت
سایه قسمت میکنند
درپناه سایه ی سرنوشت
رهگذری
زبیم گزند نگاهی،
در خزان عمری که میرود
ارمیده است
تا که روزی برگ سبز خیال
رقص رقصان
به هتک حرمت باد
بر بسترخمار چشمانت هبوط کند
آنروز باقی مانده ی قسمت
بعلاوه خارج مانده ی سرنوشت
شاید بشود سهمی از تمنای نگاه من!!