حسرت بی پایان یک اتفاق ساده

تو رفتهای و راهها را برف پوشانده است،
باید به کومهی کلمات خودم برگردم.ماهی، علف، آفتاب، پرنده، سنگ، ستاره، انتظار، رود.
و من، همه، هرچه، هر چه که هست،
همهی مافقط حسرت بی پایان یک اتفاق سادهایم، که جهان را بیجهت جور عجیبی جدی گرفتهایم.
(بگذار اینجا
یک ستاره بگذارم،
حرفم ادامه دارد.)
*
فراموشی، فراموشی، فقط فراموشی سرآغاز ِ سعادت آدمیست!
+ نوشته شده در چهارشنبه دوم آذر ۱۳۹۰ ساعت 12:52 توسط ایو
|