گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه اینقدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!


خيره در آينه

بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست

آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست



* برای خیالی که مُرد

* نوشته بودم: گاهى از آينه ها هم فرار ميكنم، مبادا مرا عاشق خودم كنند. اين روزها، از آينه ها اگر فرار ميكنم، براى اين است كه نميخواهم عمق چشم هايم را ببينم... بس كه تاب نميآورم ديدن اندوهِ بيهوده اى كه در عمق ش نشسته و اشك بى اختيار جارى ميشود.