همیشه
به انتهای گریه که می رسم
صدایِ ساده ی فروغ از نهایتِ شب را می شنوم

صدای غروبِ غزال ها را
صدای بوق بوق نبودن تو را در تلفن
آرام تر که شدم
شعری از دفاتر دریا می خوانم
و به انعکاس صدایم در آیینه اتاق
خیره میشوم
در برودت این همه حیرت
کجا مانده یی آخر؟!