مرا باور کنی یا نه تویی پایان ویرانی
چشمش به راهت خشک شده است...
- می آیی
- نمی آیی
وجودش را به امید بودنت پرپر می کند امّا؛
آنقدر باران
به چشم هایش سیلی زده است که حتّی،
خیالت هم
گلدان ِ خالی را بینا نمی کند...
در مانده ام به درد دل بی علاج خویش
یعنی از یاد نرفته ای
حتی اگر به اشتباه شماره ات را گرفته باشند
ببین دوست من!
در این دنیا خیلی از آدم ها هستند که
شماره شان حتی به اشتباه گرفته نمی شود...
*شعر عنوان از وحشی بافقی :
در مانده ام به درد دل بی علاج خویش / و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش
کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد؟
چون سیب رسیده ای
رها شده در رویا
با رود می روم
کاش
شاخه ای که از آب می گیرم
دست تو باشد!
شب فراق بلند است یا شب یلدا ؟

دل جایی و دلــــبر حقیقـــی جـــایی ست
هر رنــج که می کشیم از این تنهایی ست
ای صبح رهایـــی بشـــر تـا نـــرســی
شبـــهای تـــمام سالمان یلدایی ست
+ کاش فال شب یلدای همه این بشود .. یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور ..
+ عنوان از محمد بیابانی: شب فراق بلند است یا شب یلدا .. کجا شبی چو شب انتظار طولانی ست ؟؟
+ آغاز امامت امام زمان (عج) ، آقای مهربانی ها..تبریک و تهنیت باد ...
+آغاز زمستانتان همراه با پایان آن سپید باشد و سرشار از بهانه های قشنگ ...
+ عکس را امروز گرفتم
غروب جمعة پاییزی...
تنهایی...
به تنهایی هم می تواند
دخل آدم را بیاورد
چه برسد به اینکه
دست به یکی کند با غروب
دست به یکی کند با جمعه
با پاییز...!
عکس از اینستاگرام sinasiav
بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم؟!
همیشه اولین کوپه
از آن زنی ست
که از اندوه ِ چشمان ِ مردی خسته می گریزد
همیشه آخرین ایستگاه
از آن ِ مردی ست
که روزگارش بی حضور موهای سیاه ِ زن
قطاری را میماند
که عشق را
در اولین کوپه اش
با خود می برد...
نیکی فیروزکوهی
* عنوان از بهمن محمد زاده:
بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم!؟ / از کدامین پنجره باید تمنایت کنم!؟
پرده از پنجره برگیر که شاید او را...
این پرده
تو باید باشی....
ابراهیم واشقانی فراهانی
کامل شعر هم خواندنی ست
عکس هم حاصل گوشی در دست بنده :)
صدایم کن!

دلم می خواست
وقتی می آمدی خواب باشی
بعد من در چشم های تو نگاه می کردم وُ
خودم را می دیدم
می خواستم وقتی بیایی
هوا خوب باشد
شب اگر بود ماه داشته باشد
- آن هم قشنگ
وَ روز اگر بود، روزیش هم، همراه ِ خودش بود وُ
آفتاب َش ناز تابیده بود
وقتی می آمدی دلم می خواست
بهار شده باشد
یا پاییز یا زمستان یا..
هرچی!
وقتی می آمدی
دلم می خواست
بیایی...
*شعر از افشین صالحی
*عنوان از ؟
"صدایم کن، بگذار تمام شود این فصل سیاه لعنتی!"
اقرأ به اسم عشق که من سخت سردم است!
برنمی گردند شعرها
به خانه نمی روند
تا برگردی
و دست تکان دهی.
روبان های سفید را در کف شعرها ببین که چگونه در
باران می لرزند
روبان های سفید، پیچیده بر گل سرخ های بی تاب را
ببین!
بر نمی گردند شعرها
پراکنده نمی شوند
به انتظار تو در باران ایستاده اند
و به لبخندی، به تکان دستی، دل خوشند.
"شمس لنگرودی"

پ.ن:
عنوان پست: مصرعی از رضا علی اکبری
" اقرأ به اسم عشق که من سخت سردم است / ای بر لبت حرارت پیغمبری! بخوان" رضا علی اکبری
در انتظار تو هستند این مخاطب ها.....!

همه جا آرام است ، دل ِ من استثناست ...
نه به انتظار یاری .. نه ِز یــار انتظاری ..
+ شعر از هوشنگ ابتهاج
+به پیشنهاد نجوای عزیز ، این شعر از این لینک با صدای همایون شجریان قابل شنیدنه
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست
«فاضل نظری»
* عنوان قسمتی از غزل فاضل نظری
* عکس را در خانه طباطبایی ها، کاشان گرفته ام
* کامل شعر در ادامه مطلب
خود بگو، از تو کشم ناز و تغافل تا کی؟

*سلام!
بالاخره عضوی از این وبلاگ بسیار زیبا شدم! امیدوارم بتونم به لذتی که از خوندن این
وبلاگ میبرین بیفزایم! و البته خدا کنه که مورد پسندتون واقع بشه... فقط همین!
*راستی من تازه کارم در نوشتن
چنین وبلاگ هایی! دوستان همه لبریز احساسند و دستی بر شاعری دارند که من بی نصیبم!
:( خلاصه اگر کم و کاستی بود ببخشایین..
چه قدر چشم به راهت نشستم
نيامدی و نچيدی انار سرخی را
كه ماند بر سر اين شاخه تا زمستان شد

«پانته آ صفایی بروجنی»
*عکس را در خرانق یزد گرفته ام
*کامل شعر در ادامه مطلب
* اینجا هم
ببار ای باروون..ببار....

دعا کردیم که بمانی...

دعا کردیم که بمانی
بیایی کنار پنجره، باران ببارد
و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی
اما دریغ که رفتن
راز غریب همین زندگی است
رفتی پیش از آن که باران ببارد
انتظار و دیگر هیچ!
هیچ اتفاقی قرار نیست بیـفتد.
اما،
آدمی اســت دیگر،
همیشه
منتـــظر میمـاند!
"اورهان ولی"

دلم صراحی لبریز آرزومندیست!
خنده هایم را بیاور..
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت،
دلتنگی ام را به باد می سپارد...

یا ایها العزیز
پرکن دوباره کَیل مرا ایها العزیز
دست من و نگاه شما ایها العزیز
رو از من شکسته نگردان که سالهاست
رو کرده ام به سمت شما ایها العزیز
جان را گرفته ام به سر دست و آمدم
از کوره راه های بلا ایها العزیز
وادی به وادی آمده ام از درت مران
واکن دری به روی گدا ایها العزیز
یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضّرّ و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا*
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را... فاوف لنا... ایها العزیز
ما جان و مال باختگان را رها نکن
بگذار بگذرد شب ما ایها العزیز
خالی تر از دو دست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه تو یا ایها العزیز
یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضّرّ و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا
پرکن دوباره کیل مرا ایها العزیز
دست من و نگاه شما ایها العزیز
آیینه ها به گرد حضورت نمی رسد
حتی به چشمهای صبورت نمی رسد
من خوب می شناسمت ای آخرین چراغ
پروانه ها به چشمه نورت نمی رسند
مردان پابرهنه این قوم مانده اند
آخر چرا به عصر ظهورت نمی رسند؟
یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضّرّ و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا

* توصیه میکنم حتما دانلود کنید و بشنوید.
* این تصویر هم خوب بود.
* این لینک و این لینک هم ببینید.
* میلاد حضرت ش مبارک باد... اللهم عجل لولیک الفرج...
حال دل با تو گفتنم هوس است
عزيز دلم
دير زمانى ست كه خبرى از تو نيست
بگذار برايت بگويم
حال گلدان ها خوب است
هر روز آب شان ميدهم
چيده امشان بر پله ها
تا وقتِ آمدن ت
به استقبال ت برخيزند
راستى كى ميآيى؟
تا حالِ دلم هم با تو گوپم...
دلم برای تو تنگ است
زودتر بیا!
بگو از کدام راه میآیی؟
به موسم آمدن ت
تمام مسیر را
تمام راه قدوم ت را
گل باران خواهم کرد
تو فقط بگو از کدام راه میآیی و کی؟
سرو من صبحِ بهار است به طرف چمن آی*
غبار راه گشتم، سرمه گشتم، توتیا گشتم*
ای روشنیِ صبح، به مشرق برگرد
یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد...

کاش زودتر برسی...
تو
میرسی
مثل
این شکوفهای که قرار است
روزی
هلو شود...

محمد درودگری
* این تصویر را هم دوست داشتم، اما گفتم این یکی که سبز را مشخص تر دارد، شاید امید را بیشتر نشان دهد.
* بگذارم به حساب انتظار صاحب جمعه ها..... هرچند شأن صاحبش از این قسم شعرها متفاوت است، اما دل است دیگر... به بزرگی شان می بخشند انشاءالله و دلتنگی مثل من را درمان میشوند...
اللهم عجل لولیک الفرج
سین سلام سفرۀ تحویل سال نو
سالی که بی ظهور تو تحویل میشود
خود جشن ماتم است که تعجیل میشود
امسال هم به سفرۀ خود کم گذاشتیم
سینی که با سلامِ تو تحویل میشود

شاعر؟!
امسال را بدون تو آغاز می کنیم....ای مهربان ما، پدر ما، بهار ما
قرآن و شمع و آینه و سبزه حاضر است....جای تو خالی ست ولی در کنار ما...
* شاعر مصرع عنوان را نمیشناسم، از اینجا یافتم.
* اولین پست امسالم، این باشد... باشد که سالی که دو فاطمیه در آن میافتد، سال ظهور منتقم بانویمان، فاطمه زهرا سلام الله علیها باشد... سال فرج...
چه جمعه ها که یک به یک، غروب شد، نیامدی...
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
.
.
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند
.
.
تو بیایی، همۀ ثانیه ها، ساعت ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند...
* برای آخرین غروبِ جمعۀ سال نود و یک شمسی...
* آخرین جمعه سال است نمی آیی باز؟ ... دل من مُرد در این شهر نمی آیی باز؟
اگر این جمعه نیایی به چه دلخوش باشم؟ .... عید ما آمدن توست نمی آیی باز؟
* یک پیامکی بود به این مضمون:
خوشا به حال سال شمسی که ماه دوازدهم ش را هم دید، اما ماه دوازدهم ما هنوز نیامده...
* عکس از جناب شجاع که هماهنگی اش با شعر هم کار خودشون ه. اینجا
* قبل از این هم این شعر تو این وبلاگ، اومده. اینجا و اینجا.
* عنوان را دوست دارم. از مهدی جهاندار. کل شعر زیباست. (از اینجا بشنوید) بیت کامل عنوان هم این:
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی......چه بغض ها که در گلو رسوب شد، نیامدی...
* اللهم عجل لولیک الفرج....