بی من کجای این شهری؟!
گاهی حواسم را پرت می کنم
می افتد
جایی حوالی خیال ِ تو
و دلم گرم می شود به داشتنت
و تو امّا
چگونه
اینقدر بی منی؟
سارا قبادی
ساز من کو؟ درد من را ساز می فهمد فقط
ماندن بی تو درون خانه کارِ من نبود
کفش هایم آشنا شد با خیابان بیشتر
فرق دارد بهمنِ امسال و دیگر سال ها
بی تو سردم می شود در این زمستان بیشتر...
ماندن مرد می خواهد
ماندن "مرد" می خواهد.
می شود زن بود و مرد بود، می شود مرد بود و مرد نبود.
مردانگی به عاقل بودن نیست.
پشتِ کسی که آمده ای و اهلی اش کرده ای را دم به دقیقه خالی نکردن "مرد" می خواهد.
مردانگی به منطقی بودن نیست.
عشق و عاشقی کردن "مرد" می خواهد.
احساس امنیت "مرد" می خواهد.
شانه شدن برای بهانه ها و دلشوره ها و دلتنگی های...،
آخ دلتنگی هایش... دلتنگی...
شانه شدن برای دلتنگی های زنی که دوستت دارد "مرد" می خواهد.
مردانگی به موهای سفید کنار شقیقه ها نیست.
مردانگی اصلا به به مرد بودن نیست!
ماندن "مرد" می خواهد.
ساختن "مرد" می خواهد.
بودن "مرد" می خواهد...
بدبختانه تمام خوشبختی های کوچک و ساده ی دنیا "مرد" می خواهد،
و از همین رو کار جهان رو به خوشبختی نیست!
دیوار!
هستم...
پیدای پیدا
آنقدر که در نگاهت
فرقی با دیوارها ندارم...
سهیل خطیب مهر
تو بازنده تر از منی!

آنگاه که تو را از دست دادم،
هردومان بازنده شدیم
من، چونکه تورا بیش از همه دوست میداشتم
و تو،
چون من آن بودم که تو را بیش از همه دوست میداشت
اما تو بازنده تر از منی
چون من دیگری را دوست توانم داشت
آنگونه که تو را دوست میداشتم
اما هرگز یافت نخواهد شد
کسی که تورا چون من دوست بدارد...
ارنستو کاردیناله
*عکس از اینستاگرام hanani_ez
بیا که مرا با تو ماجرایی هست...

مادرم همیشه می گفت
هرگز
تمام خود ت را
برای هیچ مردی خرج نکن!
من اما
خساست مادرم را به ارث نبرده ام
حیف...!
شاید حالا
کمی از خودم
ته ِ جیبهایم باقی مانده بود...
هستی دارایی
عنوان از سعدی
توئی آن شعر دل انگیز و بلند!
تو
نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق
لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق
شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است...
اینجا هم خبری نیست...
هربار که زندگی میگذرد
هربار...هربار...
یادم می افتد هنوز چقدر حرف های نزده داریم...
چقدر من
چقدر تو
هنوز کنار هم ننشسته ایم و ...
راستی!
اینجا چقدر جای تو خالی ست...
هنگامه هویدا
یلدا چگونه این همه قدت بلند شد؟

همه جا آرام است ، دل ِ من استثناست ...
نه به انتظار یاری .. نه ِز یــار انتظاری ..
+ شعر از هوشنگ ابتهاج
+به پیشنهاد نجوای عزیز ، این شعر از این لینک با صدای همایون شجریان قابل شنیدنه
خالي.
دلم پُر است از آهنگ ِ كافه ي غمگين
نصيبم از تو فقط يك ترانه ي خالي است
بياوريد كه قليان ِ رنج را بكشم
جهان بدون ِ تو يك قهوهخانه ي خالي است
آرش پورعليزاده
بهتر! نبودی...

می رفت و منش گرفته دامن در دست...
می رفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست

در درد بمردیم چو از دست دوا رفت...
ساعتم را خواب کردم..
عقربه هاي ساعت را
خواب كرده ام !
تا اينقدر نبودنت را
نشمارند.
قاسم بحرانی
آیینه ها در چشمِ ما چه جاذبه ای دارند؟!
وقتی تو نیستی
نه هست هایِ ما چونان که بایدند
نه باید ها
هر روز بی تو، روز مباداست!

آیینه ها در چشمِ ما چه جاذبه ای دارند؟!
آیینه ها که دعوتِ دیدارند
دیدارهایِ کوتاه
دلٍ من برای تو، دلٍ تو برای من
به همین غروب غم انگیز دلخوشم
اگر بدانم
تو هم
یک جایی نشسته ای پشت پنجره
و دلت برای من
تنگ شده...

کاظم خوشخو
سیدمحمد مرکبیان
حواس ت هست؟
گل های پیرهنم را
كنار گذاشته بودم برای تو
گفته بودم:
بیایی یا نیایی، اینها از آن توست...
حالا اما خواستم بگویم
حواست هست كه ممكن است از طراوت بیافتند؟!

(نجوا رستگار)
دردا كه تو همیشه همانی كه نیستی*
اتوبوسی
آمده از تهران
یکی
از صندلی هایش خالی ست
قطاری
می رود از تبریز
یکی
از کوپه هایش خالی ست
سینماهای
شیراز پر از تماشاچی ست
که
حتما ردیفی از آن خالی ست
انگار
یک نفر هست که اصلا نیست
انگار
عده ای هستند که نمی آیند
شاید
کسی در چشم من است،
که
رفته از چشمم
نمی
دانم...

نشان یار سفرکرده از که پرسم باز؟*
باز دیروز
شهرِ
دوازده میلیون و هفتصد و نود و شش هزار و پانصد و چهل و سه
نفری تهران
خالی بود
بس که در سفری…

بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی!
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است*
گـریه نکرده ام
از وقتی نیستی،
هی گرد و خاک می رود
توی چشمم!

بدهکاری...طلبکارم...
تو
یک عذرخواهی
به بالش من بدهکاری!
بس که هر شب
چنگ میزنم
نبودنت را...

بهناز باغساز
ت.ن: از آن پست هایی بود که کلی با خودم کلنجار رفتم بگذارمش. دلیلش هم بماند، فقط حس کردم حیف است نیاید...
این چندمین شب است که من بی تو نیستم؟!
این چندمین شب است که من با تو نیستم
این چندمین شب است که در شعله زیستم
این عکس اول است که با هم گرفتهایم
من بیقرار مستی لبخند کیستم؟!
این عکس دوم است در آغاز تشنگی
هم بغض آب قمقمهات را گریستم
این عکس آخر است که لبخند میزنم
اینجا کمی شبیه به زخم تو نیستم؟
این عکس آخر است که با هم گرفتهایم
از ترس مرگ نیست که در عکس نیستم
بر سنگ تابناک تو رمزی نوشته است
دیگر اجازه نیست کنارت بایستم
امشب تمام خاطرهها را گریستم
این چندمین شب است که من بی تو نیستم

*
ياد....
دردا که چه شب ها..که چه شب ها..که چه شب ها....
دو همدمِ همیشگی...
و خبر می آورند از نبودن ِ هیچ کجایی ات
چشم می بندم
و رو به تاریکی ِ محض ِ وسطِ ظهر
به موسیقی ایمان می آورم
و نُت به نُت
نبودنت را دم به دم
با هر دَم ام
می دزدم از این هوای تاریک
...