چمدانت را که به دست می گیری

چیزی در من از دست می رود

باور کردنی نیست

که چگونه

حجم اینهمه خاطره

در چمدان کوچکت جا می شود !

فریاد می زنم اگر

این بغض لعنتی امانم دهد !

امان نمی دهد

پس آهسته زیر لب می گویم:

"مراقب خاطره هایمان باش ..."


*دل نوشت: او می رود دامن‌کشان... من زهر ِ تنهایی چشان...
*دل نوشت: راهش را هم تقسیم کرد... رفتنش به من رسید، رسیدنش به دیگری...