مرا باور کنی یا نه تویی پایان ویرانی

چشمش به راهت خشک شده است...

- می آیی

- نمی آیی

وجودش را به امید بودنت پرپر می کند امّا؛

آنقدر باران

به چشم هایش سیلی زده است که حتّی،

خیالت هم

گلدان ِ خالی را بینا نمی کند...

دلنوشته ها