باران می بارد...
و من؛
در این هوای نبودنِ تو
،
مینشینم؛ پشت پنجره ی مه گرفته...
سرم؛
تکیه میخورد به شیشه...‏
و انگشتانم؛
بی هوا می لغزند روی شیشه و نقش میزنند...
و گونه هایم؛
آهسته آهسته،

خیس می‏شوند...‏

باران میبارد،  پشت شیشه ها و تو نیستی

* عنوان برگرفته از این شعر.