های باران!
چه گویم بغض می گیرد گلویم
اگر با او نگویم با که گویم
فرود آید نگاه از نیمه راه
که دست وصل کوتاه است کوتاه
نهیب باد تندی وحشت انگیز
رسد همراه بارانی بلاخیز
بسختی می خروشم: های باران!
چه می خواهی ز ما بی برگ و باران؟
برهنه بی پناهان را نظر کن
در این وادی قدم آهسته تر کن
شد این ویرانه ویرانتر چه حاصل؟
پریشان شد پریشانتر چه حاصل؟
تو که جان می دهی بر دانه در خاک
غبار از چهرِ گلها می کنی پاک
غم دلهای ما را شستشو کن
برای ما سعادت آرزو کن!
فریدون مشیری
نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را
آبان هوایش غرق دلتنگیست
عطرِ تو را در مُشتِ خود دارد
فهمیده خیلی دوستت دارم
هِی پشت هم با عشق میبارد
شاعر : مریم قهرمانلو
+ عنوان از اصغر معاذی
نگیر از این دل دیوانه ابــــر و باران را /هوای تنگ غروب و شب خیــــــابان را
تو نیستی غــــم پاییز را چه خواهـم کرد / و بی پرنده گی عصر های آبــان را
ولی باران که می گیرد..
سپردم به فراموشی به سختی خاطراتت را
ولی باران که می گیرد..
ولی باران که می گیرد...
محمدرضا شرافت
*این شعر یکی از زیباترین شعرهایی ست که تا بحال خوندمش... خیلی وقته که میخاستم بذارمش ولی عکس مناسب نمیافتم...
این عکس هم خیلی به دلم نچسبید اما...
*کامل شعر را بخوانید
اقرأ به اسم عشق که من سخت سردم است!
برنمی گردند شعرها
به خانه نمی روند
تا برگردی
و دست تکان دهی.
روبان های سفید را در کف شعرها ببین که چگونه در
باران می لرزند
روبان های سفید، پیچیده بر گل سرخ های بی تاب را
ببین!
بر نمی گردند شعرها
پراکنده نمی شوند
به انتظار تو در باران ایستاده اند
و به لبخندی، به تکان دستی، دل خوشند.
"شمس لنگرودی"

پ.ن:
عنوان پست: مصرعی از رضا علی اکبری
" اقرأ به اسم عشق که من سخت سردم است / ای بر لبت حرارت پیغمبری! بخوان" رضا علی اکبری
هوای حوصله ام ابری ست
زیبا! سلام!
زیبا! هوای حوصله ام ابری ست
زیبا! کنار حوصله ام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره عشق
بنشان مرا به منظره رویش
بنشان مرا به منظره باران...

به دل شور محرم داشت باران
چه یکدست و مرتب بود باران
دلی از غم لبالب بود باران
رها، یک ریز، با احساس، انگار
دو قطره اشکِ زینب بود باران
غمی ست باران، وقتی هوا، هوای تو نیست!
تو نیستی دل این چتر، وا نخواهد شد
غمی ست باران... وقتی هوا، هوای تو نیست...!
کامل شعر
یاد این هم افتادم
این بار چندم است به جانم وزیده ای؟
بشنو صدای باران، بشنو صدای عشق
چشم هایم را می بندم
باران؛
شنیدنی ست...
محمدرضا واحدی
ببار ای باروون..ببار....

دعا کردیم که بمانی...

دعا کردیم که بمانی
بیایی کنار پنجره، باران ببارد
و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی
اما دریغ که رفتن
راز غریب همین زندگی است
رفتی پیش از آن که باران ببارد
سیدمحمد مرکبیان
برای همسفر هميشهی عشق ... باران!
رفتيم و نشستيم، خوانديم و گريستيم.
بعد يکصدا شديم .... همآواز و همبُغض و همگريه
همنَفس برای باز تا هميشه با هم بودن...
برای يک قدمزدن رفيقانه، برای يک سلام نگفته،
برای يک خلوتِ دلخاص، برای يک دلِ سير گريه کردن ...
برای همسفر هميشهی عشق ... باران!
باری ای عشق، اکنون و اينجا، هوای هميشهات را نمیخواهم
... نشانی خانهات کجاست؟!
سید علی صالحی
اگر ببارد، از شوق... اگر نبارد، از دلتنگی

رنگ...
«تو»
باران بودی،
گاه و بی گاه
به من
سر می زدی،
می آمدی
و به دنیایم
رنــگ دیگر می زدی!
خیابان شبیه تو بود «آبی ِ پرباران»*
پای در کفشِ آسمان کردم/ دیشبی را که سخت باریدم*
خانهام ابری ست
نیا باران!
نه!
نه!
این باران ها از آن ما نیست
وقتی
هیچ راهی
رو به کناری نیست...

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)
* این هم شاید بی ربط نباشه، نمیدونم کجا خوندم ش: "نیا باران!
عاشقانه اش نکن
من و او، ما نشدیم!"
ای باران

تا ماه شب افروزم پشت این پرده ها نهان است
باران دیده ام، همدم شبم یارِ آنچنان است
جان می لرزد که ای وای اگر دلم دیگر برنگردد
ماهم به زیر خاک و دلم در این ظلمت زمان است
ای باران ای باران از غصه ام آگاهی
بزن نم به خاکش ز اشکم نپرسد چرا تنهایی
بگو به خاکم نشینه ماهی میباری بر مزارش خوش به حالت که بارانی
از قطره ات چون شکفد به خاکش سبزه همی
بوی ماهم کشان ابرِ خاکش، ابرِ باران
افشین یداللهی
پ ن: ترانه ای باران ترانه ای است که علیرضا قربانی در فیلم مدارصفردرجه خوانده.
وزش تو

بیایی و خانه توفانی شود از تپش من
بیایی و مرز فصل ها بشکند وچار فصل یگانه شود
در یک تبسم دندان نما و یک کرشمه گیسویت
تنها زیر باران
چه خوب شد
تصمیم کبری را از کتابها حذف کردند !
بچه های امروز باید می فهمیدند
کتاب داستان زندگی
تنها زیر آن درخت
تنها زیر باران ورق میخورد!
یاد بارون و تن تو...یاد بارون و تن خاک
بویِ موهات؛ زیر بارون
بویِ گندم زار نمناک
بوی شوره زار خیس
بوی خیس تن خاک

*برای عصر دیروز و هوای بارونی بود که گویا چون زمان نداده بودم، به موقع منتشر نشده.
بر من ببار تا که برویم بهاروار
زیبا ستاره های کلامت را
در لحظه های ساکت عاشق
بر من ببار
بر من ببار تا که برویم بهاروار
چشم از تو بود و عشق
بچرخانم
بر حول این مدار

ردّپای توام...
جنگل
ردپاى باران است
ویرانه
ردپاى
طوفان
من ردپاى توام
همیشه پشت در خانهات
تمام میشوم
"علیرضا راهب"

باران هست و تو نیستی...
چتر نمیخواهد این هوا
تو را میخواهد!
* خوب نوشته: باران كه می بارد/ همه چیز تازه میشود/ حتی داغ نبودنِ تو!
** برای حال و هوای بارانی این روزهای تهران...
*** این تصویر هم دوست داشتم همراه کنم، منتها دلتنگی همین را که آوردم، بیشتر دیدم. هرچند با فضای تصویر نیامده بیشتر حال کنم، خصوص از لحاظ حضور رنگ ها :)
این تصویر هم ببینید.
+اینم خیلی خوووب بود با همین شعر.
راهی که تو رفته ای...
بر پنجره
نقش می زند
باران
راه، راه
راهی که تو رفته ای...
رها دربندی
سفره هفت رنگ اسمان...
اگر رد پای نگاه تو را
باد و باران
از این کوچهها آب و جارو نمیکرد
اگر قلک کودکی لحظهها را پس انداز میکرد
اگر آسمان سفرهی هفت رنگ دلش را
برای کسی باز میکرد
و میشد به رسم امانت
گلی را به دست زمین بسپریم
و از آسمان پس بگیریم
.
.
اگر حرفهای دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک
یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور
از دور
یکبار دیگر ببینم
کامل اشعار در ادامه مطلب
بگو باز باران! بگو نمنمی...
بیایی زیادی، نیایی کمی
جهان، ابر خاموش و بیحاصلیست
بگو باز باران! بگو نمنمی...

باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار...
تار های بی کوک و کمان باد ولنگار
باران را گو بی آهنگ ببار
غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه ی بی قرار
باران را گو بی مقصود ببار
لبخند بی صدای صد هزار حباب در فرار
باران را گو به ریشخند ببار
چون تار ها کشیده و کمان کش باد آزموده تر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار