یک نفر هست که خود نیست!

یک نفر هست که خود نیست

با چشم های خیره نگاهم چه میکنی؟

در من، منی که ما شده پیدا نمیکنی!

مسیح مسیحا

 

*عنوان از صادق رمضانیان:

یک نفر هست که خود نیست ولی خاطره اش/ صبح ِ هر روز مرا سخت بغل می گیرد

هنوز هستم

هنوز هستم

گاهی که نه

همیشه

به چیزی بیشتر از شنیدن

دوستت دارم محتاجم!

به چیزی شبیه،

آسوده چشم باز کن

هنوز هستم...

هستی دارایی

بگو چکار کنم!؟

نزدیک می شوم

بوی دریا می آید

دور که می شوم

صدای باران!

بگو تکلیف ام با چشمهایت چیست؟

لنگر بیاندازم عاشقی کنم؟!

یا چتر بردارم و دلبری کنم؟!

بگو چکار کنم!؟

بهرنگ قاسمی

دریا هم اینچنین که منم بردبار ، نیست

دلتنگی

یعنی

روبروی دریا ایستاده باشی و

خاطره‌ی یک خیابان خفه‌ات کند.

مجتبی صنعتی

+ عنوان از محمد علی بهمنی : 

ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ، ببین/   دریا هم اینچنین که منم بردبار ، نیست

صدایم را به یاد آر … اگر آواز غمگینی به پا شد

شعر می خوانم برایت گوشه ای آواز هم

شور می آید زتو در پرده های ساز هم

رنگ ماهور و همایون،نغمه ای خوش در سه گاه

 پنجه هایم می نوازد اندکی شهناز هم

 

+عنوان از احسان حائری :

صدایم را به یاد آر … اگر آواز غمگینی به پا شد

من این شعر گرانم که … از ارزان و ارزانی جدا شد

فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد

فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد

تـو را و مـَرا

بی مـَن و تو

بـُن بـَستِ خلوتی بـَس!

احمد شاملو

پشت سرم شب سفر آبی نريخته اند

دیگر چه بلاییست غم انگیز تر از این

من بار سفر بستم و یک شهر نفهمید

شاعر : فرامرز عرب عامری

+ عنوان از صادق فغانی

پشت سرم شب سفر آبی نريخته اند

 يعنی که هيچ  کس نگرانم نبود و نيست

دوستت دارم

هیچ تناقضی در حرف هایم نیست
وقتی همزمان هم می گویم برو، هم بیا
یا وقتی می گویم؛ بله و بعد می گویم؛ نه
چه کسی می تواند بفهمد:
«نیمی از من دوستت دارد
و نیمه ی دیگر رنج می برد»

ساده لوح بودم که فکر می کردم می توانم بگذرم
همیشه آن نیمه ی اول برنده می شود:
وقتی می گویم: «حق با توست»
دقیقاً یعنی دوستت دارم
یعنی جز دوست داشتن ات چیزی برایم مهم نیست...

چای  با تو می چسبد فقط...

چای من لبریز و لب دوز است و لب سوز است، آآآی!

می خوری با من تو چای؟

گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم نیز تلخ

امّا دلبَــــرم

گر تو آیی

لب گشایی

لب بریزی

لب بسوزی

لب بدوزی

وااای!

بَه چه محشر می شود

اندازه ی یک چای خوردن

کام ِ من شیرین نمایی

دلبرم

ماه ِ آبان است و چای

با تو می چسبد فقط...

بی پَروا خیال بافی خواهم کرد!

هر روز موهایت را می بافم

دوست دارم این خیال بافی ها را...

ناشناس

رفتم از کوی تو لیکن عقبِ سر، نگران...اما...‏

آزرده دل از کـوی تـو رفتیـم و نگفتـی
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود وُ چرا نیست؟

رفتن

محمدحسین شهریار
عکس از اینستاگرام sargol_a
بیست و هفت شهریور، روز بزرگداشت شهریار، روز شعر و ادب پارسی

صندلی بگذار و بنشین روبرویم، وقت نیست

             چشمــی بــه تخــت و بخــت نــدارم! مــرا بــس است
                                                 یــک صنــدلــی بــرای نشستــن، کنــار تــو
...

شاعر: حسین منزوی 

+عنوان  از محمد حسین ملکیان:
   صندلی بگذار و بنشین روبرویم، وقت نیست / حرف ها داریــــم، صدها راز مبهــــم، بیشتر

+ عکس را همین امسال، در زیباکنار گرفتم.

در چشمانت جنگجوی مغول کمین کرده ....

باز هم کشته و بازنــده ی این جنگ منم
که تو با لشکر چشمانت و ... من یک نفرم !
 
 
 
شاعر : محسن نظری 
+ عنوان : جلیل صفر بیگی 
+ ادامه این شعر را حتما بخوانید.. فوق العاده ست 
+عنوان : در چشمانت جنگجوی مغول کمین کرده .. جرات نمی کنم دوستت نداشته باشم ! 
 
ادامه نوشته

توافق کرده اند ایران و آمریکا به این سختی

ما اختلافات ظریفی داشتیم، اما
از ماجرای تلخ‌مان دنيا خبر دارد

ای کاش تیم هسته‌ای هنگام برگشتن
تحریم‌های بین ما را نیز بردارد

 

شاعر : امید صباغ نو 

+ عنوان : 

توافق کرده اند ایران و آمریکا به این سختی
من و تو همچنان در حل یک لبخند درماندیم !  "محمد رسولی"

عشق اگرعشق تو وعاشق اگرمن باشم 
    آنچه هرگــــز نرسد روز توافق باشــــد

 

تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشقت هستم ...

                حســود نیســتم امــا کســـی بغیر خودمــ

                                غلط کـند که بخواهـــد رقیــب من باشــد

               به هرکســی که شبیه تونیســت بدبیـــنم

                                     اجــازه هست که عشقت نصیب من باشد ؟؟

+ شعر و عنوان از امید صباغ نو 

گله ای نیست .. من و فاصله ها همزادیم

تنهایی ام  را مي برم با خود ، تا در خيابان ها بچرخانم

از من تو را مي خواهد و از تو ، تنها برايش شعر مي خوانم
 
 
+ باقی این  شعر قشنگ   را  سپردم به ادامه ی مطلب 
 
+شعر از زنبق سلیمان نژاد  و عنوان از محمد علی بهمنی 
 
+ دلتنگ که میشوی .. دنیای کوچکت پر می شود از شعر های کوچک غمگین :(  (سوما تکیه خواه )

 

ادامه نوشته

باد ما را با خود خواهد برد؟

در شب کوچک من؛ دلهره ویرانیست
گوش کن
وزشِ ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می‏ نگرم...

 

زن در باد
فروغ فرخزاد
همراهى اصلى از اينجا

كامل شعر در ادامه مطلب
ادامه نوشته

نشانِ تو، گه از زمین گاهی ز آسمان جویم/ ببین چه بی‌پروا ره تو می‌پویم، بگو کجایی؟

پرنده ای در قلب من است
كه میخواهد پرواز كند
به آنجا كه تویی

پرنده، پرواز

* تصویر و نوت زیر عكسِ اینستاگرامِ nrgsr

* عنوان از یك آهنگ قدیمی. (اینجا)
       "به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو/ سپیده‌دم آیم، مگر تو را جویم، بگو کجایی؟"

دلم ميگيرد؛ برای تو... برای خودم...‏

دلم می گیرد

وقتی "تنهایی"، زودتر از من

رو به رویت نشسته

و با تو چای می نوشد

چاى تنهايى

علیرضا عباسی

* بیا اين بار چای مان را با هم بنوشیم...
*
این عكس هم خوب بود.

کنار من که قدم میزنی هوا خوب است..


ناشناس

با هم که قدم می‌زنیم
حسودی‌اَش می‌شود آفتاب
نه که هیچ‌گاه
قدم نزده است با ماه!


*عنوان از "صالح سجادی" :

              کنار من که قدم میزنی هوا خوب است / پُـر از پریدنم و جای زخم ها خوب است

              برای حک شدن عشق در خیابان ها / به جا گذاشتن چند ردپا خوب است...

*محمدعلی بهمنی :

         با پای دل قدم زدن آن هم کنار ِ تو / باشد که خستگی بشود شرمسار ِ تو...

بهشتِ من؛ آغوشِ تو

بهشت 
اقتباسی کوچک است 
از آغوش تو

آغوش
 

* تصویر بامزه بود، حیفم اومد نیارم، وگرنه كه ربطی به من نداره! :)

* حالا كه گفتم، اينم بيارم كه دوست دارمش:
                به من فرصت بده گم شم دوباره .... توی آغوش بخشایندۀ تو....
                به من فرصت بده رنگین کمون شم ... از آغوش تو تا معراج پرواز
...

من در تو پنهانم؛ تو در من

من در تو پیدایم، تو در من
از من به من نزدیکتر تو
از تو به تو نزدیکتر؛ من
...

دلٍ من برای تو، دلٍ تو برای من

به همین غروب غم انگیز دلخوشم
اگر بدانم
تو هم
یک جایی نشسته ای پشت پنجره
و دلت برای من
تنگ شده...

کاظم خوشخو

ساعت‌های ِ بارانیِ خیابانی که با هم قدم نزدیم...


سیدمحمد مرکبیان

شانه به شانه

کنار هم
شانه به شانه هم 
یک لحظه 
وقتی که می رفتند
یکی به سمت شرق
دیگری به غرب!

امان از درد دوری

تو اونجا و من اینجا، امان از درد دوری
من ماندم و رؤیاها، نه شوق و نه سُروری
امان از درد دوری
امان از درد دوری

دور از تو من ندارم، نه شور و نه غروری

آه ای خدای عالم! تا کی غم صبوری؟
امان از درد دوری
امان از درد دوری
...
بابک رادمنش

* خوابگاهی که بودم، یه بار یکی از بچه ها یه آهنگی آورد، گفت از حمیرا. شنفتیم. همین بود. حس ش خاص بود و تو ذهن موند...
اگه معذوریتی ندارید، بگیرید و بشنوید.

این را هم ببینید.

به همین لبخند ساده؛ بشکن این فاصله ها رو

در میان من و تو
فاصله هاست
گاه میاندیشم
میتوانی تو
به لبخندی
این فاصله را برداری...

حمید مصدق


* از این شعر فوق العاده


* اين تكه از "ميلاد تهرانى" هم خوب بود و مينشست به تصوير:
مينويسم ديـدار/ تو اگر بى من و دل تنگ منى/ يك به يك فاصله ها را بردار...

کی دلِ سنگِ تو را آه به هم میریزد؟

من شور و شر موج و تو سرسختیِ ساحل
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟



موج و صخره و دريا
* شعر کامل را حتما در ادامه مطلب بخوانید. خیلی خووبه.
* عنوان هم از غزل دیگری از فاضل نظری

این تصویر هم خوب بود. تو ادامه مطلب با اين همراه كردم.

ادامه نوشته

روحم هنوز به خانه برنگشته...

برای قدم زدن با تو
هر از گاهی
از خودم
بیرون می زنم،
روحم هنوز
به خانه بر نگشته!

کامران رسول زاده

آه که امروز دلم را چه شد؟!

از دلِ من
در دلِ تو
نکته هاست.

وَه چه ره است
از دلِ تو
تا دلم!



مولانا
بشنوید با صدای شهرام ناظری
کاملِ شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

تو و من و دلم

عصر زمستان

تو چای می نوشی و من..

قند در دلم

آب می شود

                                                                                                      ساقی سعادت

به دستانِ تو عادت كردم

با همین دست، به دستانِ تو عادت كردم
این گناه ست ولی جان تو عادت كردم...

دست های به هم پیوسته


دستم اندازۀ یك لمسِ بهاری سبز است
بس كه بی پرده به دستانِ تو عادت كردم...

علی اکبر رشیدی

* قبل تر، به واسطه بیت دیگری از کامل شعر، با تصویر دیگری همراه شده. (اینجا)

نیا باران!‏

نه! نه!
این باران ها از آن ما نیست
وقتی
هیچ راهی
رو به کناری نیست...

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

* این هم شاید بی ربط نباشه، نمیدونم کجا خوندم ش:   "نیا باران!
                                                                                عاشقانه اش نکن
                                                                                 من و او، ما نشدیم!"

سیاست مدارم با تو...‏

دموکراتم وقتی
در کافه ی کوچکی
رو در روی هم نشسته باشیم

لیبرالم
حتی وقتی شک ندارم
داری برای به دام انداختنم
دانه می پاشی

سکولارم
وقتی از بودنت مطمئن نیستم

به چپ می زنم
اگر راستش را نگفته باشی

طالبانم
اگر از تمام دنیا
سهم من نباشی

نشسته در کافه

مریم نوابی نژاد

برگرد به من، بگرد...‏

برگرد
به برگشتن
از فاصله، دورم کن...‏


از فاصله دورم کن

ایرج جنتی عطایی


* توصیه میکنم کامل شعر را در ادامه مطلب بخوانید حتما، یا از اینجا بشنوید.


** يك شعرى هم هست، خيلى خوبه، دوستش دارم.... تصوير، كمى من رو يادش انداخت:
                                                                                                     
جدا مشو كه مرا طاقت جدايى نيست...

ادامه نوشته