هرچه باداباد

هرچه باداباد

برگی شده

افتاده ام از شاخه به کویی

چون باد مرا می بری، امّا به چه سویی؟

یاسر قنبرلو

ماه

ماه

شبی اما

ماه تنها شبیه خودش بود

و آسمان از سر بیکاری

داشت صورتش را باد می زد...

دوستت نمی داشتم چه می کردم؟

دنیا برای ادامۀ زندگی

توجیه شاعرانه ای می خواست...

لیلا کردبچه

ندانم کجا می کشانی مرا

ندانم کجا می کشانی مرا

ندانم کجا می کشانی مرا

سوی آسمان یا به خاموش خاک

نییم در هراس از تو ای ناگزیر

ندانم کجا می کشانی مرا

ندانم کجا

لیک دانم یقین

کزین تنگنا می رهانی مرا...

محمدرضا شفیعی کدکنی

گاهی به نگاهی شده یک پنجره وا کن

یا دست بر این قلب ِ پریشان شده بگذار
یا جمع کن آن موی پریشان شده ات را

سجاد رشیدی پور

با یافتن چشم تو آرام گرفتم!

به موهایت سنجاق بزن

باد

تحمل این همه پریشانی را ندارد

من به باد سوء ظن دارم

به تو که می رسد

نسیم می شود...

 

* فکر میکنم شعر از آقای "کیوان مهرگان" باشه.

باد ما را با خود خواهد برد؟

در شب کوچک من؛ دلهره ویرانیست
گوش کن
وزشِ ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می‏ نگرم...

 

زن در باد
فروغ فرخزاد
همراهى اصلى از اينجا

كامل شعر در ادامه مطلب
ادامه نوشته

برگ از درخت خسته میشه، پاییز فقط بهونه ست

پــاييــز هيــچ حــرف تــازه‌ای بــرای گفتــن نــدارد
 
بــا ايــن همــه
 
از منــبر بلنــد بــاد
 
بــالا کــه مــی‏ رود؛
 
درخــت‌هــا چــه زود بــه گــريــه مــی افتنــد
 
 
«حافظ موسوی»
 
* عکس را در سرخه حصار تهران گرفته ام.

بوی موهات زیر بارون بوی گندم زار نمناک...

اگر مـوهـایت نبود...

بـاد را

چگونه نقاشی میکردم؟!...


احسان پرسا

عنوان از اینجا


*نام هنرمند و نقاش این اثر زیبا "Maria Surducan" میباشد. برای دیدنش اینجا و اینجا را مشاهده کنید! :)

*آهنگی است به اسم "گندمزار" با صدای "سمیر زند" که در قسمتی از آن بیتی ست که دوستش میدارم...

            "موی تو دشت گندمزار منـه عشق بی تکرار منـه..."

همه ذرات مرا؛ با خودت خواهى برد

دوست ات دارم
آن طور كه قاصدك
باد را

فدای پیرهن چاک ماه رویان باد

پیراهن ت در باد تکان می خورد
این
تنها پرچمی ست
که دوستش دارم...

پیرهن در باد

گروس عبدالملکیان

*

دیر کردی نیمه ی عاشقترم را باد برد...

شانه ات را دیر اوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از ان بال و پرم را باد برد


حامد عسگری

ادامه نوشته

رویایی بر باد!!


پرنده
هی پرنده ی بی پروا
در پی آن فوج گمشده بر مه آشیان مساز!!
من ساختم
باد آمد و همه ی رویا ها را با خود برد!!


سید علی صالحی

نيمه ي عاشق‌ترم را باد بُرد....

در كوچه باد مي وزد

.

.

اين،

ابتدايِ ويراني است...


فروغ 


افتاده باد آن برگ که به آهنگ وزش هایت نلرزد

آخرین برگ هم

با طوفان چله زمستان

فرو افتاد

باد نفس راحتی کشید

«علی مهجور»

کار ِماست عاشقانه زیستن

کار ِ رود رفتن است
کار ِباد، آمدن
کار ِعشق، بردن است
کار ِدل، باختن ...

کار ِمرگ هر چه هست
کار ِماست
  عاشقانه زیستن.

مژگان عباسلو


تو بِـ وز... تو آسوده بِـ وز... بی خیالِ بر باد شدن من..‏

چیزی نمانده است
تنها چند برگ دیگر
مانده بر شاخه هایم
این بار که بوزی
دیگر برگی نمیماند بر این تنِ خسته
و من آرام خواهم شد
مثل همین درخت پاییزی

وقتی تمام برگ‌هایش را
باد برده باشد

درخت پاییزی

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

ت.ن: بخش آخر، برگرفته از شعر "رضا کاظمی":  آرام شده‌ام
                                                                   مثل درختی در پاییز
                                                                   وقتی تمام برگ‌هایش را
                                                                   باد برده باشد.

سفره هفت رنگ اسمان...

581377_480189142013060_943856472_n.jpg (720×498)


اگر رد پای نگاه تو را
باد و باران
از این کوچه‌ها آب و جارو نمی‌کرد

اگر قلک کودکی لحظه‌ها را پس انداز می‌کرد
اگر آسمان سفره‌ی هفت رنگ دلش را
برای کسی باز می‌کرد

و می‌شد به رسم امانت
گلی را به دست زمین بسپریم
و از آسمان پس بگیریم
.

.


اگر حرف‌های دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر می‌توانستم از خاک
یک دسته لبخند پرپر بچینم

تو را می‌توانستم ای دور
از دور
یک‌بار دیگر ببینم



قیصر امین پور


کامل اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

عاشقانه ...

در مسیرِ باد بایست
عاشقانه‌هام را
سِپُرده‌اَم بیاورد....


رضا کاظمی




پ.ن: نه به عنوان مدیر این بلاگ بلکه به عنوان کسی که حداقل وقتی میگذارد و این مطالب را اینجا گرد میاورد، میخواهم یک گله گی کنم از برخی دوستانی که این وبلاگ را میخوانند..

گهگداری بصورت اتفاقی! میبینم؛ دوستانی که لطف دارند از مطالب این بلاگ و تصویرها و دلنوشته های عزیزانی که با نام مستعار مطلب میگذارند در جای دیگر، در صفحات اجتماعی نظیر پلاس و فیس بوک و ... عینا این مطالب را منتشر میکنند.. و البته نه بصورت کامل! بلکه بصورت ناقص!

و اصلی ترین حق یک شاعر که اسمش هست را منتشر نمیکنند! و این مطالب بدون نام در اینترنت منتشر میشود و تبعات بعدی‏ ش هم که معلوم هست چه میشود!!!

خواهشا ملتمسا ...هرطور که فکر میکنید از یک برادر و خواهر کوچکتر بشنوید! این مسئله مثل حق الناس میماند! رعایت فرمايید...

من شخصا از طرف خودم میگویم و به دوستان دیگر وبلاگی ام کاری ندارم اما این روند من را از ادامه کار منصرف خواهد كرد!

با تشکر...میم .باران!

آزاد و رها

ترانـۀ باد
برای قاصدک هم
شعر بی ‌وزنی است...

قاصدک در باد

محمد درودگری

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم...

می خواهم

گوش باد را بگیرم

كه این همه دور موهایت نپیچد

وبا زندگی ام بازی نكند.

تو هم كاری بكن

مثلا دكمه پیراهنت را ببند

مثلا دامنت را جمع كن

و فكر كن پیاده رو خیس است...

 

"غلامرضا بروسان"

پ.ن: عنوان مصرعی از سعدی.

فناي ِ خويشتن....


برگ‌هایم ریخت بر روی زمین؛ یعنی درخت
خود به مرگ خویشتن رأی موافق می‌دهد

كاظم بهمنی

باید که دامنم را برچینم با باد

زُل می زنی، به دور دست
هوا ابری ست
اما
هوس ِ بـاران ندارد

باید که دامنم را برچینم با باد

 دلنوشته ها

بخشندگی باد

یک وقت اگر
موج ِ موهایت سوی ِ من آمد
به حساب بخشندگی باد مگذار
بدان
قلبت برایم لرزیده است!

محسن شرو

زلف بر باد مده تا نَدَهی بر بادم...

زلف بر باد مده تا نَدَهی بر بادم           ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم 
مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر        سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم          طُره را تاب مده تا ندهی بر بادم


حافظ

برای خواندن متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید.
ادامه نوشته

پریشونیِ زلفونت، پریشون خاطرُم کرده

طرّه آشفته -چنین- در گذرِ باد، مرو
كه پریشانیِ زلف تـو، پریشـانم كرد

زلف پریشان
صحبت لاری
* نمیدونم عنوان رو از جایی/آهنگی شنیدم یا همین جوری اومد، اما دلم خواستش خب.

رفته ای و زندگی را با خود برده ای...‏

باد
قاصدک را برد
تو
تمام ِ باغ را*

قاصدک ها

محمد درودگری

* عکس روی دامنه پرشین گیگ.

دوریم به صورت ز هم اما؛ نزدیک به معنی...‏

گرچه از فاصله ماه به من دورتری
ولی انگار همینجا و همین دور و بری

ماه می تابد و انگار تويی می خندی
باد می آيد و انگار تويی می گذری...

ماه بالای سر برکه و دور است ز من

بهروز یاسمی

ادامه نوشته

خاطره اي تکراري

امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز ِ دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد ...

فريدون مشيري

بر آوارگی برگ ها در باد اندیشیده ای؟‏

مرا
باد
با برگهايم می چرخانَد
كولی وار
دور زمين می گردانَد و می گردانَد...
حیران و رها؛
سرگردان و آواره؛
من!


پ.ن1: عنوان از من نیست، شعر هم. از همانجا که لینک داده ام، برداشته ام، اما نه آن طور که بود، اینطور برای من دلنشین تر بود و حسم برای این عکس، اینطور بیشتر می پسندید. یک بار، همان اوایل هم گفته بودم که اینجا بنا نیست مرجع شعرها باشد، بناست حسی که با عکسی همراه میشود، یا شعری که در ذهنی می آید باشد، شاید که شعر حتی، مستلزم تغییر شود، گریزی نیست و منعی حتی برای اینجا. گفتم که توضیح دهم. ضمن این که با همه ی این حرف ها، سعی شده، تا حدی امانت حفظ شود، لینک ها داده شوند، و توضیح آورده شود که چه تغییری بود!

پ.ن2: هیچ آن برگهای سرگردان در کفِ باد را دیده ای؟!/ آن برگهای حیران و رها در دستان بادِ پاییزی/ سبک... بی وزن... آواره.../ به هر آن سو که باد خواهد، کشدشان/ و سرانجامشان.../ فنا.../ چونان من/ در دست بادِ زمان/ این سو کشان، وان سو کشان/ آخر ز نا افتم؛ خراب...

امان از باد پاييزی...

نه دلبر در بر است اينجا،

نه شوري در سر است اينجا

نه شوقي تا ز جا خيزي،

امان از باد پاييزي! ...

 محمد قديمي

ادامه نوشته

من و برگها؛ هر دو آواره در باد...‏

بادی که وزید
همه چیز را برد

جز یاد تو را

که گردگیری کرد
!‏

آوارگی برگ ها و من، در باد
از "مثل یک حباب آبی"

ای باد چه در گوش طبیعت گفتی؟

از سجده و لذت عبادت گفتی؟
یا آیه‌ای از صبح قیامت گفتی؟

برگ از پی برگ بر زمین ریخته است
ای باد چه در گوش طبیعت گفتی؟

برگ از پی برگ بر زمین ریخته است

میلاد عرفان‌پور

در تماشاگه پاییز که میریزد برگ؟

عجب منبری دارد این پاییز...
همین که از منبر بالا می‏رود
رنگ از رخ‏ تمام درختان می‏پرد
.
"ب"ِ باد که روی لب هایش مینشیند؛
تمام درختان به گریه می‏افتند
.
و برگ ریزان
آغازیدن می‏گیرد
...

در تماشاگه پاییز که میریزد برگ؟

* یک تکه شبیه به این را قبلا، جایی خوانده ام که یادم نمی‏آید از که بود. به هرحال، خواستم بگویم، ایده اش از خودم نبوده!
** عنوان هم برگرفته از شعری ست از سیاوش کسرایی.

و حکم باغ و گلستان، زوال و تغییر است...‏

چه قدر فتنه ی بادِ خزان فراگیر است
که حکم باغ و گلستان، زوال و تغییر است
به خاک می سپری برگ و بر، درخت بلند!
همین برای زمین منتهای تحقیر است!