وقت است که همچون مه تابان به درآیی

کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست

خنده ای زآن لب ِ شیـرین شکـربار بیـار

وقت است که همچون مه تابان به درآیی

حضرت حافظ

 

*عنوان نیز از حضرت حافظ:

در تیره شب ِ هجر ِ تو جانم به لب آمد / وقت است که همچون مه تابان به درآیی

بی من کجای این شهری؟!

گاهی حواسم را پرت می کنم

می افتد

جایی حوالی خیال ِ تو

و دلم گرم می شود به داشتنت

و تو امّا

چگونه

اینقدر بی منی؟

بی من کجای این شهری

سارا قبادی

در مانده ام به درد دل بی علاج خویش

وقتی تلفن زنگ می زند

یعنی از یاد نرفته ای

حتی اگر به اشتباه شماره ات را گرفته باشند

ببین دوست من!

در این دنیا خیلی از آدم ها هستند که

شماره شان حتی به اشتباه گرفته نمی شود...

در مانده ام به درد دل بی علاج خویش

رسول یونان

*شعر عنوان از وحشی بافقی :

در مانده ام به درد دل بی علاج خویش / و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش

 

وای ِ دلم...

وای ِ دلم

 

گیرم که وصال دوست در خواهم یافت

این عمر گذشته را کجا دریابم...

مولانا جلال الدّین محمّد بلخى

دل بی تو به جان آمد

دل بی تو به جان آمد

گفتی که

رفته رفته چو عمر

آیمت به سر!

عُـمَرم ز دیر آمدنت

رفتـه رفتـه

رفـت...

محتشم کاشانی

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد!

بی روی توأم هست ملالی که مپرس

وز زندگی خود انفعالی که مپرس

هر لحظه چه پرسی که بگو حال تو چیست؟

دور از تو فتاده ام به حالی که مپرس!

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد

هلالی جغتایی

*عنوان از وحشی بافقی :

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد / اشتیاق تو مرا سوخت، کجایی؟! بازآ :(

بی من بیچاره چرا بوده‌ای؟!

رَشک بـرم کـاش قَـبا بودَمی

چـون کـه

در آغـوش

قَـبا بوده ای!

بی من بیچاره چرا بوده‌ای؟!

مولانا جلال الدّین محمّد بلخى

کاملش را بخوانید

فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد

فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد

تـو را و مـَرا

بی مـَن و تو

بـُن بـَستِ خلوتی بـَس!

احمد شاملو

تو از آن دگری!

رو!

که مَـرا

یـاد ِ تـو بـَس...

من خود آن سیزدهم

شهریار

بشنویدش! من خود آن سیزدهم

خطی بنویس خبری برسان

اگر مرده ای، بیا و مرا ببر!

و اگر زنده ای هنوز،

لااقل خطی، خبری، خوابی،خیالی... بی انصاف!

خطی بنویس خبری برسان

سیدعلی صالحی

دست از طلب ندارم

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کـز آتش ـ درونـم دود از کفـن بَرآیـد

دست از طلب ندارم

حضرت حافظ

دیوار!

هستم...

پیدای پیدا

آنقدر که در نگاهت

فرقی با دیوارها ندارم...

دیوار

سهیل خطیب مهر

قرار، بی قرار!

حرف

حرف ِ او بود

چون دوستش داشتم

آخرین بار گفت :

از این به بعد

قرار، بی قرار!

حرف

حرف ِ او بود

از آن به بعد

من

بیقرار

بیقرار

بیقرار...

قرار، بی قرار

ناشناس

*عکس از اینستاگرام amir.ali_gh

راستی گمشده ات کیست؟

من
عادت کرده ام
هر صبح
قبل از باز شدن چشم هایم
دوستت داشته باشم؛
وَ برایم مهم نباشد که تو
در کجای این شهر شلوغ
به فراموش کردنم مشغول هستی...

مینا آقازاده

من ز جهان بریده ام!

تـا
تـو
مـُراد ِ مـَن دهی
کشته مرا فراق ِ تو...

رهی معیری

هیچ کس در هیچ جای این جهان آزاد نیست!

بدهکار هیچکس نیستم

جز همین ماه

که از پشت میله ها می گذرد

که می توانست

از اینجا نگذرد و

جایی دیگر

مثلا در وسط دریایی خیال انگیز

بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پولدار

بدهکار هیچکس نیستم

جز همین ماه

که تو را به یادم می آورد...

رسول یونان

* شعر عنوان از اصغر عظیمی مهر:

بستگی دارد که از "زندان" چه تعریفی کنیم / هیچکس در هیچ جای این جهان آزاد نیست!

* عکس: "ماه من" اثر هنرمند روسی "لئونید تیشکوف"

من  و یار و دل دیوانه، بساطی داشتیم..

هیچ حواسم نبود

دو فنجان ریختم...

آلیستر دانیل

* یک داستان شش کلمه ای به نام "اندوه" که بهترین داستان خیلی کوتاه جهان شده است.

صدایم کن!

 

دلم می خواست

وقتی می آمدی خواب باشی

بعد من در چشم های تو نگاه می کردم وُ

خودم را می دیدم

 

می خواستم وقتی بیایی

هوا خوب باشد

شب اگر بود ماه داشته باشد

- آن هم قشنگ

وَ روز اگر بود، روزیش هم، همراه ِ خودش بود وُ

آفتاب َش ناز تابیده بود

 

وقتی می آمدی دلم می خواست

بهار شده باشد

یا پاییز یا زمستان یا..

هرچی!

 

وقتی می آمدی

دلم می خواست

بیایی...

 

*شعر از افشین صالحی

*عنوان از ؟

           "صدایم کن، بگذار تمام شود این فصل سیاه لعنتی!"

بشنيده ام که عزم سفر می کنی... مکن!

شنیده ام عزم { سفر } کرده ای

هوای دلدار دگر کرده ای

مهر مرا ز سر بدر کرده ای

 تورو به خدا اگه میشه تنها نرو

+ ترانه گروه دنگ شو 

+ عنوان از مولانا : 
بشنيده ام که عزم سفر می کنی مکن / مهر حريف و يار دگر می کنی مکن
تو در جهان غريبی غربت چه می کنی / قصد کدام خسته جگر می کنی مکن

+ برای شنیدن 

اینجا هم خبری نیست...

میدانی؟ هربار که می ایستم

هربار که زندگی میگذرد

هربار...هربار...

یادم می افتد هنوز چقدر حرف های نزده داریم...

چقدر من

چقدر تو

هنوز کنار هم ننشسته ایم و ...

راستی!

اینجا چقدر جای تو خالی ست...

هنگامه هویدا

*شعر  ِ کاملش..

ادامه نوشته

تو رفته ای و من هنوز، باورم نمیشود ...

              عجب سکوت بلندی ، عجب تب سردی 

                                                             عجب حدیث غریبی ، حکایت مردی

                تو رفته ای که نیایی و حسرتم این است

                                                                نه می شود که بمیرم ، نه اینکه برگردی 


+شعر از نیلوفر جهانگیر 

+شعر کامل عنوان : تو رفته ای و من هنوز ، باورم نمی شود 

                               غم تمام این جهان، برابرم نمیشود 

                                     هزار بار گفته ام به خود که رفته ای ولی 

                                          به سادگی نبودن تو از برم نمی شود  (پرتو پاژنگ)

هعی...‏

در سرم ابر‌های غمگینی‌ست، مثل هر شب دوباره می‌بارم
تا برای تو آسمان باشم، در دلم هی ستاره می‌کارم

چمدانی که پر ز خاطره بود، دست در دست تو قدم می‌زد
دوستت دارم ِ دم ِ آخر، حال من را فقط به بهم می‌زد

کاش آن جمله را نمی‌گفتی، آخرین لحظه: دوستت دارم
رفته‌ای، ما‌نده‌ایم ما با هم، من و ته مانده‌های سیگارم...

على نجاتى
از اينجا

* جالب نوشت كه:
   تناقض عجیبی‌ست دوست داشتن و رفتن. رفتن یعنی چیزی بر دوست داشتن اولویت دارد. یعنی دوست داشتن ناقص است...

در سینه‌ام آویخته دستی قفسی را...تا حبس نفس‌های خودم را بشمارم

ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظی‌اش را بفشارم
...

 سينه ى تنگ آمده

فاضل نظری

*

این بیت هم به تصویر میآمد به گمانم:
              ناله را هرچند میخواهم كه پنهان در كشم....سینه میگوید كه من تنگ آمدم، فریاد كن

ادامه نوشته

ای روشنان عالم بالا ، ستاره ها

رفته است و مهرش از دلم نمي رود

اي ستاره ها، چه شد كه او مرا نخواست؟

اي ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها

پس ديار عاشقان جاودان كجاست؟

                                                                                                                             شاعر :فروغ فرخزاد

+ عنوان قسمتی از شعر زیبای فریدون مشیری 


می شود بی تو از این شهر، سفر کردن و رفتن...  



چمدانت را که به دست می گیری

چیزی در من از دست می رود

باور کردنی نیست

که چگونه

حجم اینهمه خاطره

در چمدان کوچکت جا می شود !

فریاد می زنم اگر

این بغض لعنتی امانم دهد !

امان نمی دهد

پس آهسته زیر لب می گویم:

"مراقب خاطره هایمان باش ..."


*دل نوشت: او می رود دامن‌کشان... من زهر ِ تنهایی چشان...
*دل نوشت: راهش را هم تقسیم کرد... رفتنش به من رسید، رسیدنش به دیگری...

شرمنده! بلد نیستم عاشق بشوم

مثل فیلم های دهه هفتاد اروپا

دامنی دارم بلند 

و خسته شدم 

بس که تا آمدم عاشق شوم

جنـــگ شد 


مهدیه لطیفی
+کلاسیک ِ عاشقانه ای که خیلی دوستش دارم!
+عنوان شعر از جلیلی صفر بیگی

کس نیست که افتاده ی آن زلف دوتا نیست!

از لیوان‌ها

به لیوان شکسته فکر می‌کنی

از آدمها

به کسی که از دست داده‌ای

به کسی که به دست نیاورده‌ای

همیشه

چیزی که نیست

بهتر است

 

"علیرضا روشن"



عنوان پست، مصرعی از حافظ شیرازی

وَ ما أدراکَ ما مَرْیَم..

پُکی عمیق به سیگار می‌زنم، هرچند

تو نیستی که ببینی چه می‌کشم، مریم..

شاعر: امیرپیمان رمضانی 

ـــــــــــــــــــــــــــــ

*سلام..

*در ادامه‌ی مطلب، کامل غزل را ـ در دل داستانی که مصطفی مستور تعریف کرده ـ حتماً بخوانید؛ حتی اگر داستان کوتاه «وَ ما أدراکَ ما مَرْیَم» را مثل من، تابه‌حال، ده‌بار خوانده‌ باشید..

ادامه نوشته

حرف های در گلو مانده

حالا من مانده ام
و پنجره ای خالی
و فنجان قهوه ای
که از حرف های نگفته
پشیمان است ...

دریغ




و من همیشه دیر رسیدم..
شاید
هر بار با قطار قبلی
باید می آمدم...

حسین منزوی

شانه به شانه

کنار هم
شانه به شانه هم 
یک لحظه 
وقتی که می رفتند
یکی به سمت شرق
دیگری به غرب!

گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است!

از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش
چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟

عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز
حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟

فاضل نظری

ساده از «من بی تو می ميرم» گذشتی، خوب من!‏

لحظۀ تشیــیـع من از دور بوی ت می رسیـد
تا دو ساعت بعد دفــنم همچنان جان داشتم


کاظم بهمنی
هماهنگی بیت با تصویر از اینجا

کامل غزل را در ادامه مطلب بخوانید


پ.ن: یکی از خوانندگان وبلاگ، اشاره کرده بود که کم کار شده اید و این حرفها. گفتم شاید حرف کسان دیگر هم باشد. برای همین اینجا هم توضیح میدهم. قبل تر گفته بودم که سعی میکنم خودم را از بعضی شعرها دور کنم و کمتر بروم در شعرها، بلکه روحم آرام تر شود. ضمن اینکه دلم نمیخواهد فضای غم بماند و بدتر از آن منتقل شود. آوردن شان اینجا، این انتقال است. وگرنه که شعر و تصویر هماهنگ و کنار گذاشته زیاد هست. همین چند پست اخیرم گمانم حکایت کنند...
به هرحال، غیر از اینها، سرشلوغی ها و خستگی ها و عدم دسترسی راحت به نت و حتی حضور کمتر دوستان همکار و نظرات و نقدهای کمتر هم مزید بر علت است.
ضمن اینکه ایام فاطمیه هم بود و دلم نمیآمد چیز خاصی بگذارم.
به هرحال، به احترام آن دوست، چندتا از مطالب کنار گذاشته را آوردم و احتمالا باز هم بیاورم، ولی توضیح من همین است...
دعایتان برسد انشاءالله...

ادامه نوشته

جاده آغوششو وا کرده برام

جاده اسم منو فریاد میزنه
میگه امروز روز دل بریدنه
کوله باری که پر از خاطره هاس
روی شونه های لرزون منه...

اردلان سرفراز
* امان از اون شونه های لرزون و جبر بر دل بریدن!
* کل ترانه هم خواندنی ست، در ادامه مطلب. شنیدنی ش هم، آنهایی که مشکل ندارند، سرچ کنند، می یابند.
ادامه نوشته

بیدلان

ز بیدلان که ندارند بی تو صبر و قرار

روا مدار جدایی که خود تو را دارند

صبر
خواجوی کرمانی

منبع تصویر