دریا هم اینچنین که منم بردبار ، نیست

دلتنگی
یعنی
روبروی دریا ایستاده باشی و
خاطرهی یک خیابان خفهات کند.
مجتبی صنعتی
+ عنوان از محمد علی بهمنی :
ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ، ببین/ دریا هم اینچنین که منم بردبار ، نیست
دلتنگی
یعنی
روبروی دریا ایستاده باشی و
خاطرهی یک خیابان خفهات کند.
مجتبی صنعتی
+ عنوان از محمد علی بهمنی :
ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ، ببین/ دریا هم اینچنین که منم بردبار ، نیست
شعر می خوانم برایت گوشه ای آواز هم
شور می آید زتو در پرده های ساز هم
رنگ ماهور و همایون،نغمه ای خوش در سه گاه
پنجه هایم می نوازد اندکی شهناز هم
+عنوان از احسان حائری :
صدایم را به یاد آر … اگر آواز غمگینی به پا شد
من این شعر گرانم که … از ارزان و ارزانی جدا شد
تو قلب من یه امپراطوره
تسلیم میشه چون که مجبوره
برو نباید مال من باشی
خواهش نکردم این یــه دستوره
ترانه سرا : مونا برزویی
+ ترانه زیبای امپراطور با صدای مهدی یراحی را می توانید از اینجا دانلود کنید
دیگر چه بلاییست غم انگیز تر از این
من بار سفر بستم و یک شهر نفهمید
شاعر : فرامرز عرب عامری
+ عنوان از صادق فغانی
پشت سرم شب سفر آبی نريخته اند
يعنی که هيچ کس نگرانم نبود و نيست
دستم نمی رسد به بلندای چیدنت
باید بسنده کرد به رویای دیدنت
یوسف ترین عزیز جهان هم که باشی ام
در سینه آتشی است به داغ خریدنت
بالاتر از نگاه منی! آه! ماه من!
دستم نمی رسد به بلندای چیدنت
+ عنوان :
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی
در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی ( هوشنگ ابتهاج )
اصفهان با آن همه وسعت شده نصف جهان!
یک وجب قد داری و کل جهانم گشته ای...
مهدی صحبتی
*اصن دلم خاس واسه این شعر این عکس رو بیارم نخندینا! :">
ما اختلافات ظریفی داشتیم، اما
از ماجرای تلخمان دنيا خبر دارد
ای کاش تیم هستهای هنگام برگشتن
تحریمهای بین ما را نیز بردارد
شاعر : امید صباغ نو
+ عنوان :
توافق کرده اند ایران و آمریکا به این سختی
من و تو همچنان در حل یک لبخند درماندیم ! "محمد رسولی"
+ عشق اگرعشق تو وعاشق اگرمن باشم
آنچه هرگــــز نرسد روز توافق باشــــد
شنیده ام عزم { سفر } کرده ای
هوای دلدار دگر کرده ای
مهر مرا ز سر بدر کرده ای
تورو به خدا اگه میشه تنها نرو
+ ترانه گروه دنگ شو
+ عنوان از مولانا :
بشنيده ام که عزم سفر می کنی مکن / مهر حريف و يار دگر می کنی مکن
تو در جهان غريبی غربت چه می کنی / قصد کدام خسته جگر می کنی مکن
حســود نیســتم امــا کســـی بغیر خودمــ
غلط کـند که بخواهـــد رقیــب من باشــد
به هرکســی که شبیه تونیســت بدبیـــنم
اجــازه هست که عشقت نصیب من باشد ؟؟
+ شعر و عنوان از امید صباغ نو
تنهایی ام را مي برم با خود ، تا در خيابان ها بچرخانم
خرابم میکند هردم فریب ِ چشم ِ جادویت
من و باد ِ صبا مسکین دو سرگردان ِ بی حاصل
من از افسون ِ چشمت مست و او از بوی گیسویت...
*عنوان ِ زیبا از "خواجوی کرمانی" :
زلف ِ هندوی تو در تابست و مارا تاب نیست / چشم ِ جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست
* از "حافـظ" :
از بهر خدا زلف مپیرای که ما را / شب نیست که صد عربده با باد ِ صبا نیست
مـن خـوی ِ او گرفتـه، او آن ِ مـن گرفتـه...
مولوی
شنیده ام "پـاییـــز"
شامه ای قوی دارد
برای
عشق های کهنه...
*عنوان از اینجا
*و امـــا عشق...
*آخر ِ پاییز شد.. همه دم می زنند از شمردن جوجه ها! بشمار... تعداد ِ دل هایی را که به دست آوردی بشمار! تعداد ِ لبخندهایی که بر لب ِ دوستانت نشاندی بشمار! تعداد ِ اشک هایی که از سر ِ شوق و غم ریختی... فصل زردی بود، تو چقدر سبز بودی؟ جوجه ها را بعدا با هم می شماریم...
بهشت
اقتباسی
کوچک است
از
آغوش تو
* تصویر بامزه بود، حیفم اومد نیارم، وگرنه كه ربطی به من نداره! :)
* حالا كه گفتم، اينم بيارم كه دوست دارمش:
به من فرصت بده گم شم دوباره .... توی آغوش بخشایندۀ تو....
به من فرصت بده رنگین کمون شم ... از آغوش تو تا معراج پرواز...
به لیوان شکسته فکر میکنی
از آدمها
به کسی که از دست دادهای
به کسی که به دست نیاوردهای
همیشه
چیزی که نیست
بهتر است
"علیرضا روشن"
عنوان پست، مصرعی از حافظ شیرازی
چنان پُر شد فضای فکرم از دوست
که یاد خویش گُم شد از ضمیرم
حافظ (با کمی دخل و تصرّف)
پی نوشت: عکس متحرک است.
بعد از آن شب بود،
که انسان را همه دیدند
با بادکنکِ سَرَش
که بزرگُ بزرگتر میشد به فوتِ علم
و تماشاچیان تاجر،
تخمین می زدند که در این استوانۀ بزرگ
می شود هزار اسبُ الاغ را
به هزار آخور پُر از کاهُ علوفه بست
و همه دیدند که آن شب او
انگشتر اعتقاد به سپیدارها را
از انگشتِ خود بیرون کشید!
با کلاهی از یال شیر،
بارانی یی از پوستِ وال،
شلواری از چرم کرگدن،
کفشی از پوست گاومیش،
موهایی از یال بلندِ اسب،
دندانهایی از عاج فیل
و استخوانهائی همه از طلای ناب
و قلبش....
تنها قلبش قلبِ خود او بود!
کندوی نو ساخته ای
که زنبورانش در دفتر ِ شعر ِ شاعری،
همه سوخته بودند
به آتش گلهای سرخُ زرد!
حسین پناهی
خواهی
نشوی هم رنگ
رسوای
جماعت شو...
کی اشکامو پاک میکنه؟
شبا گریه دارم...
دست رو موهام کی میکشه؟
وقتی تو رو نـدارم...
شونۀ کی؛ مرهم هق هق م میشه دوباره؟
از کی بهونه بگیرم، شبای بی ستــاره؟
برايت داستان ِ آن پادشاهي را باز گو خواهم كرد
كه دچار ِ تو بود
و از نداشتنت
مُرد..
از متن يك شعرِ فرانسوي