ای روشنان عالم بالا ، ستاره ها
رفته است و مهرش از دلم نمي رود
اي ستاره ها، چه شد كه او مرا نخواست؟
اي ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها
پس ديار عاشقان جاودان كجاست؟
شاعر :فروغ فرخزاد
+ عنوان قسمتی از شعر زیبای فریدون مشیری
رفته است و مهرش از دلم نمي رود
اي ستاره ها، چه شد كه او مرا نخواست؟
اي ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها
پس ديار عاشقان جاودان كجاست؟
شاعر :فروغ فرخزاد
+ عنوان قسمتی از شعر زیبای فریدون مشیری
«محمدرضا عبدالملکیان»
مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود!
مرا بخواه که هر قطعه ام غزل بشود!
مرا بخوان که پس از این همه «الهه ی ناز»
دوباره ورد زبانم «اتل متل» بشود
دستم
به سقف ِ همین خانه هم
نمیرسد
نمیشود از من ستاره نخواهی؟
کریم رجب زاده
"تابلوی امید را «جورج فردریک واتس»
در سال ۱۸۸۶ کشید، در این تابلو اگر خوب دقت کنید، به صورت تمثیلی امید
در قالب زنی مجسم شده است که روی کرهای نشسته است، چشمبندی بر چشم دارد،
چنگی در دست دارد که تنها یک رشته سالم دارد، او به جلو خم شده است، سرش
را به طرف آلت موسیقی گرفته است، شاید به خاطر اینکه بتواند نوای ضعیف
موسیقی برخاسته از تکتار سالم را بشنود."
بر گرفته از سایت یک پزشک
عنوان از غزلِ حافظ
ستاره ھا را می بینم
ھر شب
با این که دورند
و تو را در روز ھم، نمی بینم
کاش ستاره بودی...
عمید صادقی نسب
پ.ن: قبلا این عکس توی گوگل ریدر شِر شده بود!
ریزم ز مژه کوکب
بی ماهِ رخ ت؛ شب ها
تاریک شبی دارم
با این همه کوکب ها
*شعر را مادرم برایم میخواند.
** عنوان از "لیموترش" بود، یه بار توی گودر کامنت گذاشته بود.
دنیایِ کوچکش را تا زده
و آرام، زیر سرش گذاشته
فرشته کوچکی که هبوطش بر زمین
تازه آغاز کرده
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگانِ تب شدم
چو ماهيان ِ سرخرنگ ِساده دل
ستاره چين ِ بركه هاي شب شدم...
نگاه كن....
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران به جاودان
فروغ فرخزاد