چه غفلت داشتیم ای گل، شبیخون جوانی را

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی، کوره راه زندگانی را...

جوانى شمع ره كردم

ادامه نوشته

باز هم کنار هم خواهیم بود...

http://raze-sarbaste.persiangig.com/ppiblog/523309_438004876251363_745312938_n.jpg


پاییز آمده است پشتِ پنجره
بیا برویم کمی قدم بزنیم.
نگران نباش
دوباره بازمی‌گردانمت
به قاب عکس ..

رضا کاظمی

که اندر خاک میجویند ایام جوانی را...‏

سحرگه به راهی يكی پير ديدم
سوی خاك خم گشته از ناتوانی

بگفتم: چه گم كرده‌ ای اندرين راه؟
بگفتا: جوانی، جوانی، جوانـــی

خمیده پشت پیری...‏

ملک الشعرا بهار

* عنوان، برگرفته از شعر نظامی که در پست دیگری آمده.

که ایّام جوانی رفت و برگشتی نمیبینم...‏

خمیده پشت از آن دارند پیران جهاندیده 
که اندر خاک میجویند، ایّام جوانی را

پیرزن پشت خمیده

نظامی

دل؛ جوان است هنوز...‏

دل در پی عشق دلبران است هنـوز
وز عمرِ گذشته در گمان است هنوز

گفتیم که ما و او به هم پیر شویم
ما پیر شدیم و دل جوان است هنـوز

دل جوان است هنوز

از رباعیات عبید زاکانی

پ.ن: از اینجا هم نوشته کوتاهی مرتبط با تصویر بخوانید.