احساسات کیبردی

چه هزاره ِ دلگیری ست برای زندگی کردن
وقتی نوک انگشتانت
احساست را
در نمایشگری بی جان
تایپ می کند تا نشان دهد.

علیرضا بدیع فر
هماهنگی از اینجا

وقتی که گریه میکنم...‏

کی اشکامو پاک میکنه؟
شبا گریه دارم...
دست رو موهام کی میکشه؟
وقتی تو رو نـدارم...
شونۀ کی؛ مرهم هق هق م میشه دوباره؟
از کی بهونه بگیرم، شبای بی ستــاره؟

اشک پاک کردن



*
من این مراد ببینم به خود که نیمه شبی .... به جای اشک روان، در كنار من، باشی؟!    (حافظ)

* این تصویر رو قبل تر توی پلاس دیده بودم و همون موقع، آهنگی که خیلی قبل تر شنیده بودم، توی ذهنم آمد. اما دلم خواسته بود، ضمائر ش را عوض کنم و این طور بیاورم. به نظرم به حال تصویر بیشتر می آمد...


* يك بار هم چند شب بعدتر از ديدن اين تصوير كه برايم تداعى شده بود و هواى گريه هم بود، برداشتم گوشه كاغذى نوشتم:

  دارند سُر میخورند/ از دو سوى گونه ام/ این قطره هاى ‌شور/ این اشك هاى من...
  دست تو اگر بود/ بى خیالِ سُر خوردن شان/ بى خیالِ گریستن اصلا...


* این پست هم شاید بی ارتباط با تصوير نباشد.

چشم های شیشه ای

دیگر حالَ‌م از حرف‌های عاشقانه به هم می‌خورد،

وقتی هر شب، توویِ شیشه‌ی سردِ مانیتور،

باید به چشم‌های سردِ شیشه‌یی‌ت زُل بزنم

و بگویم: دوستت دارم!




                                                                                                                         رضا کاظمی 
/**/