هرگز نرود خاطر تو از یادم...

http://raze-sarbaste.persiangig.com/ppiblog/170044869_e7e2afb8ec.jpg

 و مرگ
 مرگ دشوار نبود
وسیع بود مثال خورشید که بر زمین
 و می نواخت مرگ
مثال باران که بر کویر
و مرگ لالایی می گفت

 همتای مادربزرگ که لالاییش
 که تنها نجوای مه گرفته ی لالاییش

در پشت پرچین خاطرات
 باور هر چیز خوب را ،
هر چیز پاک را
در من زنده نگاه می داشت
...


ساناز کریمی

پ.ن: عرض تسلیت به همکار و دوست گرامیمون سرکار بانو نجوا...ما را هم در غم خودتون شریک بدانید...

امیدوارم که خداوند صبر جزیل  به شما و خانواده محترم عنایت کناد..

رؤیای بزرگ‌تر شدن خوب نبود...‏

دلبسته به سکه‌های قلک بودیم
دنبال بهانه‌های کوچک بودیم

رؤیای بزرگ‌تر شدن خوب نبود
ای‌کاش تمام عمر کودک بودیم

پسرك با قلك

میلاد عرفان پور
پادشهر

* هشت اکتبر، روز جهانی کودک بود. این شعر را میخواندم، گفتم به اسم و بهانه این روز بگذارم..

ت.ن: چندعكس ديگه هم يافته بودم كه شايد بهتر بودن به نظرم، منتها احتياج به فيلترشكن بود و چون نشد اين دو روز استفاده كنم، ديگه بى خيال شدم فعلن. تا بعد ببينم چي ميشه.

بازگرد؛ این مشق ها را خط بزن...

abbaba.jpg (800×593)

اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها، شاد و خندان باز گرد

باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی

خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

....

ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد؛ این مشق ها را خط بزن


محمد علی حریری جهرمی


شعر کامل (+)

باز هم کنار هم خواهیم بود...

http://raze-sarbaste.persiangig.com/ppiblog/523309_438004876251363_745312938_n.jpg


پاییز آمده است پشتِ پنجره
بیا برویم کمی قدم بزنیم.
نگران نباش
دوباره بازمی‌گردانمت
به قاب عکس ..

رضا کاظمی

بازگرد ای خاطرات کودکی

بازگرد ای خاطرات کودکی
برسوار اسبهای چوبکی

خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند اموز روباه وخروس
روبه مکارو دزد وچاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

باوجود سوزو سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

همکلاسی های درد ورنج وکار
بچه های جامه های وصله دار

بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود وتفریقی نبود

کاش میشد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
ناشناس