هیچ پروازی...

این موسیقی اسپانیایی
که فرودگاه را به گریه انداخته،
مرا به یاد تو می اندازد...

«عزیزم!
هیچ پروازی
بخاطر دلتنگی مسافرش
لغو نمیشود...»



سارا خوشکام
پ.ن: اینجا را هم ببینید....

رو به راهی؟

رو به راهم
رو به راهی که رفته ای
رو به راهی که مانده ام

اينجا

* پرسید: رو به راهی؟
گفتم: رو به راه ام. اما نگفتم كدام راه...

به زودى می‌فهمی اما دير ست...‏

خیلی زود می‌فهمی
همه‌چیز را در آغوشِ من جا گذاشتی
مثلِ مسافری که تمامِ زندگی‌اش را
در یک ایستگاهِ بینِ راهی جا می‌گذارد!

نسرين وثوقى


* نوشته بود: "فكر ميكنى كداممان بيشتر ضرر كرديم؟/ من يا تو؟
             بى خيال.../ بگذار نگويم دلم برايت ميسوزد/ وقتی نخواهی یافت/ کسی را که چونان من، دوستت بدارد...
"

البته به گمانم يا اعتماد به نفس خيلى بالايى در اينجور گفتن ها هست يا شيوه ايست براى آرام كردن خود...

* شاید حس شاعر این شعر، از جنس همان اعتماد به نفس باشد... و البته حس مخاطب چنین کلامی هم باید چیز جالبی باشد..
.

+ لیلا خوب گفته بود که یعنی به خودش مطمئنه، چیزی که من تعبیر به اعتماد به نفس کردم!
اشاره کرده که؛ مثل اینکه میگن:"تو هر رابطه ای چنان باش که اگر تمام شد با افتخار بگویی؛ مرا از دست داد"


+ این مصرع سعدی هم دوست داشتم به جای عنوان: ببین که از که بریدی و با که پیوستی...
+این شعر مژگان عباسلو هم مرتبطه.

و مسافر؛ رفتنى ست...‏

نه چتر با خود داشت
نه روزنامه
نه چمدان
عاشقش شدم!
از کجا باید می‌دانستم مسافر است؟



مژگان عباسلو
از کتاب "از لب برکه‌ها"‏


+ شاعر جای دیگه میگه: 
                                   سفر بهانۀ خوبی برای رفتن نیست ... نخواه اشک نریزم، دلم که آهن نیست...

+ یا این که میگه:
                                   سفر هرکه را دیده ام برده است ... سفر، هیچ کس را نیاورده است...