سفر بهانه ی خوبی برای رفتن نیست/ نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست

حسود نیستم اما خودت ببین حتی
چراغ خانه ی مهتاب بی تو روشن نیست...

مهتاب

مژگان عباسلو
كامل غزل

* نميدونم شعر و تصوير چه قدر به هم ميان، ولى اول بار كه ديدمش، اين بيت تو ذهنم اومد. كل شعر هم خيلى خوبه، يه جور خاصى، بيت بيت ش... يه بار براى خودم خوندم و ضبط كردم و با همون لحن و حس هميشه تو ذهنم ميپچه.

ادامه نوشته

این بار چندم است به جانم وزیده ای؟

باران و عشق حادثه ای آسمانی اند

باران گرفته است ... گمانم وزیده ای !‏

هواى باران

مژگان عباسلو

کامل شعر

نقاشی از ايشون
ادامه نوشته

و مسافر؛ رفتنى ست...‏

نه چتر با خود داشت
نه روزنامه
نه چمدان
عاشقش شدم!
از کجا باید می‌دانستم مسافر است؟



مژگان عباسلو
از کتاب "از لب برکه‌ها"‏


+ شاعر جای دیگه میگه: 
                                   سفر بهانۀ خوبی برای رفتن نیست ... نخواه اشک نریزم، دلم که آهن نیست...

+ یا این که میگه:
                                   سفر هرکه را دیده ام برده است ... سفر، هیچ کس را نیاورده است...

نسیم به گوش پنجره پچ پچ کرد!

بـهــار پشتــــ ِ در استــ
به گوش ِ پنجره،
آرامـــ
نسيــم گفتـ
و گذشتـ
...


مژگان عباسلو


عکس مربوط می شود به زمستان 90، زمستانی که پیاپی با برف سپید پوش می شد...

آه! آن بهار نمی آید و راه نمی آید...

چشم‌ انتظار آن بهارم
که با تقویم از راه نمی‌آید
و با تقویم راه نمی‌آید،
چشم انتظار آن بهارم
که با...
آه نمی‌آید!

آه
نمی آید!

مژگان عباسلو                 

کار ِماست عاشقانه زیستن

کار ِ رود رفتن است
کار ِباد، آمدن
کار ِعشق، بردن است
کار ِدل، باختن ...

کار ِمرگ هر چه هست
کار ِماست
  عاشقانه زیستن.

مژگان عباسلو


فقط گاه گاهی، فقط گاه گاه...

اگر ماه بودی، تو را از لب برکه‌ها
اگر آه بودی، تو را از دل سینه‌ها
اگر راه بودی، تو را از کف خیل وامانده‌ها
تو اما نه ماهی، نه آهی، نه راهی!
فقط گاه گاهی، فقط گاه گاه...

مژگان عباسلو

(از لب برکه ها)

هم آرایی عکس و شعر از اینجا (+)

دستی بیار تا مستی برآورم...‏

خوشه‌ی دست‌ نخورده‌ی انگور
زیباست
اما مست نمی‌کند!

خوشه انگور چند رنگ و دست نخورده

ناخاطرات

چه قدر چای
که ننوشیدم
در کافه‌ هایی که
با تو نرفتم
و چه نیمکت‌ها
که مرا کنار تو
ندیده
فراموش کردند...

زنی در کافه

مژگان عباسلو
* این عکس هم مناسب بود و شاید عام تر. نظر شما؟

چنان گيسو پريشان گشته در بادى...دلم؛ آشفته و حيران

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند
هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند...

گيسو در باد

مژگان عباسلو

ادامه نوشته

کسی را که در یاد خواهی‌سپرد... کجا، کِی خداحافظی کرده‌ است؟

گناهی ندارد این زن
اگر هنوز چشم انتظار فرزندش نشسته
هرچه نباشد، پشت سر مسافرش آب ریخته بود.‏

 زنی در دلتنگی فرزند

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

پ.ن: عنوان برگرفته از این شعر مژگان عباسلو.

ت.ن: گمانم چیزی از کسی، جایی خوانده بودم و در ذهنم مانده بود و با دیدن این تصویر، به این شکل در ذهنم نشست. گذاشته بودم برای هفته دفاع مقدس، بیاورمش اینجا. البته که تصاویر از مادران شهدای خودمان، شاید مناسب تر بود، اما با دیدن این تصویر این نوشتار آمد در ذهنم، برای همین با همین اینجا همراهش کردم و در جای دیگری، با تصاویر مادران شهدای خودمان.

+ آنچه در ذهنم، نصفه نیمه، مانده بود، این بود:
حق دارند این چشم ها/ اگر هنوز هم/ خیره می شوند به دوردست ها/ این ها پشت سر مسافرشان آب ریخته اند...

دنياي ِ "ما"  ، دنياي ِ ديگري است....


بیرون،
جنگ خاموشی و فراموشی‌‌ست.

با من
درون همین شعر بنشین.
من از عاشقانی می‌گویم
که نداشتم،
تو از سفرهایی بگو که نرفتی.

بيرون
آدم ميكشند...


مژگان عباسلو

بگو باز باران! بگو نم‌نمی...

تو هم مثل باران که نفرین شده‌ست
بیایی زیادی، نیایی کمی

جهان، ابر خاموش و بی‌حاصلی‌ست
بگو باز باران! بگو نم‌نمی...



مژگان عباسلو
شعر کامل در ادامه مطلب
هوا ابری است اما هوس باران ندارد (+)
ادامه نوشته

غربت ِ اساطيري....

 
 
شبیه باد همیشه غریب و بی‌وطن است
چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است


کتاب قصه پر از شرح بی‌وفایی اوست
اگرچه او همه‌ی عمر فکر ما شدن است

چه فرق می‌کند عذرا و لیلی و شیرین؟
که او حکایت یک روح در هزار تن است

قرار نیست معمای مبهمی باشد
کمی شبیه شما و کمی شبیه من است


کسی که کار جهان لنگ می‌زند بی او
فرشته نیست، پری نیست، حور نیست، زن است!  

آيه هاي پريشاني .....

پری نبوده‌ام از قصه ها مرا ببرند
پرنده نیستم از گوشه‌ی قفس بخرند

زنم حقیقت پرتی پر از پریشانی
پر از زنان پشیمان که تلخ و دربه‌درند

چرا به شاخه‌ی خشک تو تکیه می‌دادم؟
به دست‌هات که امروز دسته‌ی تبرند؟


بگو به چلچله‌های چکیده بر بامت
زنان کوچک من از شما پرنده‌ترند

بهار فصل پرنده است، فصل زن بودن
زنان کوچک من گرچه سر‌بریده پرند،

در ارتفاع کم عشق تو نمی‌مانند
از آشیانه‌ی بی‌تکیه‌گاه می‌گذرند

*
به خواهران غریبم که هرکجای زمین
اسیر تلخی این روزگار بی‌پدرند،

بهار تازه! بگو سقف عشق کوتاه‌ست
        بلندتر بنشینند…
                   دورتر بپرند…              
 

شكسته آيينه؛ من

آینه ای
شکسته ام
هرکس در من
دنبال ِ
تکه تکه های خودش
می‏گردد...‏

آيينه شكسته

مژگان عباسلو

بگذار سر بر دامن ِ من...‏

سر بگذار و
امپراطوری ‌ات را
بر چین دامن من
بنا کن!‏

چین دامن

مژگان عباسلو


ت.ن: قبل تر این شعر رو روی عکس دیگه ای و برای حلقه دوستان دختر پلاسم آورده بودم که چون تصویر قدری آزاد بود، ترجیح دادم تصویر بهتری بیابم. امیدوارم موفق شده باشم.

کوچۀ تنهای بارانی

شب است بی تو در این کوچه‌ ‌های بارانی
نه! پلک پنجره ‌‌ای در تب پریدن نیست

کوچه بارانی

مژگان عباسلو

* دکلمه اشعار شاعر را از اینجا بگیرید، ضمن اینکه کامل بیت انتخابی این پست هم خوانده شده.

بيا باغچه ای بیابیم

محبوبم!
بیا

باغچه‌‌ای پیدا کنیم
تو دلت را دفن کن
من دست‌هایم را

باغچه اي براي كاشتن

فکر می‌کنی
این همه گل و گیاه
چه طور روی زمین سبز شده‌اند؟*
 

مژگان عباسلو

خبر آمدنِ بهار آورده؛ نسیم...‏

بهار پشت در است
به گوش پنجره آرام
نسیم گفت و گذشت...

پنجره رو به بهار

مژگان عباسلو

تبر خوردگانیم...‏

درد من و تمام تبرخورده‌ ها یکی‌ست:
باور نمی‌کنیم که مُردیم مدتی‌ست

آنها در انتظار دوباره پرنده ‌ای
من فکر بازگشت کسی که نبود و نیست...

تبر خورده ها...‏

مژگان عباسلو

رفتن..

http://raze-sarbaste.persiangig.com/image/ppi/new/w.jpg

هر قاصدک، یک پیامبر است!
فرقی نمیکند
همگی خبر از رفـتـنت ميدهند...


مژگاه عباسلو

باران نیست... بی آواز، بی عشق...‏

باران
یا
دوش آب
،
چه فرقی می‌کند؟!
وقتی عاشقی
زیر هیچ کدام
آواز نخواند!

باران یا دوش آب؟

مژگان عباسلو

* گفته بودم به نظرم به عکس این پست هم میاد، اما خب به این عکس هم میومد :)

خاطره..


http://s2.picofile.com/file/7170814294/manoto.jpg


پرندگان
به هم که می‌رسند
آشیانه می‌سازند؛
من و تو
خاطــره

..