گوشی تنها

افتاده آن گوشه
گوشی همراهی که میتوانست
دل آویزترین شعر جهان را
"
دوستت دارم" را
به گوش و چشم محبوب برساند
.
قصه دو سو دارد:
یک انتهای تلخ
یک انتهای شیرین
یکی آنکه دیگر نیست یا نبوده از ابتدا
یکی آنکه دیگر به گوشی تلفن احتیاج نیست... در گوش هم میخوانند...

گوشی تنها
دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

ديگر از آينه هم دل سيرم...‏

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکَن! آینه اینقدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصۀ تنهایی نیست؟!‏

ادامه نوشته

مرا ببوس..برای آخرین بار

زیرِ پنجره‌ی اتاقَ‌م
«مرا ببوس» را می‌خواند
آوازخوانِ کوچه‌های شب.
می‌بوسمَ‌ت
و طرحِ لب‌هایم می‌ماند
روی غبارِ سردِ شیشه!

رضا کاظمی

تمام.


چه چيز در اين جهان ،

غريبانه تر از زني است

كه خودش را

 و تنهايي اش را بغل ميكند

و مي پوسد

اما حاضر نيست ديگر كسي را دوست بدارد؟


مريم ملك دار

ماه بالاي ِ سر ِ تنهايي....


ديدي كه از آن روز چه شب ها بگذشت ؟
.......
......
....
..
.
سعدی

تازه پیدا می شود آدم که تنها می شود!

چشم می بندی
و بغضِ کهنه ات وا می شود
تازه پیدا می شود آدم که تنها می شود!
 
دفترِ نقاشی آن روزها یادش بخیر
راستی!
خورشید با آبی چه زیبا می شود.

yww1hh7gqofez7qfjmq.jpg

حسن بیاتانی
هم آرایی و شعر تصویر از اینجا

من مانده ام تنها؛ میان سیل غم ها...‏

من مانده‌ام مهجور از او
بیچاره و رنجور از او 

گویی که نیشی دور از او
در استخوانم می‌رود...

سعدی

* خواب بودم یا بین خواب و بیداری، نمیدانم، فقط مدام این بیت از ذهنم میگذشت، این تصویر میآمد و این عنوان...

* عنوان برای شعر گل پونه ها که ایرج بسطامی، خوانده.

* کامل بیت سعدی، اینجا.

نشسته

کسی که نشسته است همیشه خسته نیست

شاید جایی برای رفتن نداشته باشد

کسی که نشسته است

شاید خسته باشد

شاید همه جا را گشته باشد و خسته باشد

علیرضا روشن

تکانده نمیشود انگار...‏

به شانه ام زدی
                 
  که تنهایی ام را تکانده باشی...

به چه دل خوش کرده ای؟!

تکاندن برف

              از شانه های آدم برفی؟

گروس عبدالملکیان



پ.ن: نوشته بود: گاهی، آدم ها، توی رابطه ها، تنهایی خودشان را بیشتر حس میکنند و می یابند...
:/

ت.ن: خواسته بودم که کمتر پست غم و اندوه دار بگذارم اینجا، همین است که مدتی ست پست های کمتری میگذارم اینجا، بس که بیشتر عکس و شعرهای هماهنگی که دارم، از این قِسم ند. :(
به قول خواهرک، روحیه و حس و حال خودم هم بعضا تأثیر دارد... :/
به هرحال قصه من همین است (باقی دوستان هم بیایند یک پست بگذارند، بعد هم از علت های کم فعالیتی شان بگویند D: )
این پست هم بنا بود از حس و حال خوبِ برف بگوید، تحت تأثیر برفی که از نیمه اسفند گذشته، بارید. اما خب نشد دیگر. همین خوش تر آمد.

دختران تنها

دختران تنها

آرزوهای کوچکی دارند

شبیه اینکه مَردی نگران

جایی منتظرشان باشد...


* دلنوشته؛ برگرفته از این قطعه

نیا باران!‏

نه! نه!
این باران ها از آن ما نیست
وقتی
هیچ راهی
رو به کناری نیست...

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

* این هم شاید بی ربط نباشه، نمیدونم کجا خوندم ش:   "نیا باران!
                                                                                عاشقانه اش نکن
                                                                                 من و او، ما نشدیم!"

جمعه های بی پایان...

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new_pic/jomeha.jpg

من

انبوهي از اين بعدازظهرهاي جمعه را
بياد دارم كه در غروب آنها
در خيابان
                            از تنهايي گريستيم
ما نه آواره بوديم، نه غريب

اما
اين بعدازظهر هاي جمعه پايان و تمامي نداشت
مي گفتند از كودكي به ما
كه زمان باز نمي گردد
 اما نمي دانم چرا
اين بعدازظهرهاي جمعه باز مي گشتند!

سودا زده...


آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
 در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت 

 خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
 تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت 

530019_413403135362021_1935370087_n.jpg (720×481)

هوشنگ ابتهاج

پر از هیــچ

انگار
آخرین قاصدک روی زمینم
می گویند:
- چه خبر؟
و من
آکنده ام از هیچ!‏

قاصدک تنها

شعر از اینجا

عکس از مه بانو

سردمه و نه شالی هست، نه...‏

من سردم است
و تمام رنگ های گرم دنیا را
زنان دیگری
شال گردن بافته اند...‏‏

ای باران

تا ماه شب افروزم پشت این پرده ها نهان است

باران دیده ام، همدم شبم یارِ آنچنان است

جان می لرزد که ای وای اگر دلم دیگر برنگردد

ماهم به زیر خاک و دلم در این ظلمت زمان است

ای باران ای باران از غصه ام آگاهی

بزن نم به خاکش ز اشکم نپرسد چرا تنهایی

بگو به خاکم نشینه ماهی میباری بر مزارش خوش به حالت که بارانی

از قطره ات چون شکفد به خاکش سبزه همی

بوی ماهم کشان ابرِ خاکش، ابرِ باران


افشین یداللهی

پ ن: ترانه ای باران ترانه ای است که علیرضا قربانی در فیلم مدارصفردرجه خوانده.

تهرانِ من

تهران را دوست دارم
بس که شبیه من است
پرهیاهو، آلوده، دوست نداشتنی!
پر رفت و آمد و سرآخر؛ تنها!
تهران را دوست دارم

بس که شبیه من است

تهران، شهر من است!‏


دلنوشته ها

(نجوا رستگار)
* امسال، به خاطر آلودگى هوا، چندبار تهران تعطيل شد! و بهانه این نوشتن!
* يك توضيح نسبتاً مفصلى ميگذارم در ادامه مطلب. دلتان خواست، بخوانيد.

* این یادداشت در لینک زن
ادامه نوشته

بید بی نشان

http://www.aks2aks.net/wp-content/gallery/7day/sunday-morning-sunday-morning-1024x768.jpg

چه دير آمدی حالایِ صدهزار ساله‌ی من!
من اين نيستم که بوده‌ام
او که من بود آن همه سال
رفته زير سايه‌ی آن بيدِ بی‌نشان مُرده است


" سيد علي صالحي "

تنهایی در آب افتاد!

رفته بودم سر حوض
تا ببينم شايد
عکس تنهايي خود را در آب ...

"سهراب"


با شعر یا سیگار، تنهایی ها را سر میکنیم

شعر پشتِ شعر
می گیرانم به لب
شبیهِ تنهاییِ مردانی شده ام
که پیاده روها را
سیگار پشتِ سیگار
گریه نمی کنند.. 

مرد تنها سیگار به لب

مهدیه لطیفی

* نوشتم: باز به اونی که شعر داره یا سیگار...

** این عکس و این و حتی این را ببینید، پیشنهاد دیگری هم بود، ممنون میشوم بگویید. دنبال عکس که میگشتم، بیشتر عکس زن های سیگاری بود تا مرد سیگاری. جالبه.

طفلک دلکم

دلم تُنگی است از بلور
بی ماهی
بی آب!

تنگ بی ماهی

ناخاطرات

چه قدر چای
که ننوشیدم
در کافه‌ هایی که
با تو نرفتم
و چه نیمکت‌ها
که مرا کنار تو
ندیده
فراموش کردند...

زنی در کافه

مژگان عباسلو
* این عکس هم مناسب بود و شاید عام تر. نظر شما؟

آدم های تنها

آدم های تنها

آرزوهای کوچکی دارند

شبیه اینکه کسی

در خانه را به رویشان باز کند


                                                                        طاهره قصدی


* یه مدته نمی تونم تو بلاگفا نظر بدم! کد رو برام نمیاره. خواستم بگم عدم حضورم در کامنت ها به این علت هست وگرنه خیلی کامنت ها خواستم بذارم و نشد :(

* چقدر با حال و هوای امروزم متناسبه این شعر و عکس...

تنهایی...

http://raze-sarbaste.persiangig.com/ppiblog/0928a-496.gif


تنهایی
نامِ دیگر پاییز است،
هرچه عمیق‌تر
برگ‌ریزانِ خاطره‌هاتْ بیش‌تر


رضا کاظمی

سرمای تو..

هر چقدر امروز گرم بود
تو سرد بودی
خیالی نیست
به "ها" کردن دستانم عادت دارم



                                                                                                                   علیرضا مرندی

دو هم‏دمِ همیشگی...‏

پيش از خواب
می‌چرخم به سمتش
حرفی نمی‌زنيم
به هم نگاه می‌كنيم
من و
ديوار رو به ‌رو...

درازکشیده روی تخت

ساره دستاران

عکس های متناسب تر هم بود، اما مناسب فضا نبود. اما این را ببینید.

تنها در کافه...‏

تو نیستی و خیابان بدون تو سرد است 
و کافه ها که ندارند میز یک نفره...

احسان پرسا

من و تو، به سان کوه ها...‏‏

كوه‌ ها با هم‏ند و تنهايند
همچو ما؛ با همانِ تنهايان!‏
 
کوه ها

حالا باز بگو توهم...



43167.jpg (497×332)

حالا دوباره بگو: 
توهم توطئه است!
تمام شواهد نشان می‌دهد
شهر؛ قصد ِ جان مرا کرده. 
گیرم
ویرانی آن کوچه حادثه بود
و به ایستگاه رسیدن قطار
تقدیر.
ویولون نواز ِ دوره‌ گرد را
چه می‌گویی؟
آن هم در هجوم یک غروب ِ بی عابر!

* همراهی شعر و تصویر از اينجا آمده است.

میخواهم بدانی...

mahi-hoze-firooze.jpg (448×336)

بگذار ندانند که رگبار ِ گریه های من،
از کجای آسمان آب می خورد!
                      ولی می خواهم تو بدانی! گُلم!
می خواهم تو بدانی!

پدر بزرگم همیشه می گفت
وقتی شبانه به کابوس ِ بی نور ِ کوچه می روی،
برای فرار از زوایای ترس
آوازی را زمزمه کن!
من همه برای پُر کردن ِ این خلوت ِ خالی ترانه می خوانم!
برای تاراندن ِ ترس!
به خدا از این کوچه های بی سلام،
                                      از این آسمان ِ بی کبوتر می ترسم!

بامها را ببین!
دیگر کسی بادبادک نمی سازد!
در دامنه ی دست  کودکان،
                           تیر و کمان حرف ِ اول را می زند!
می ترسم از هزاره ای دیگر،
نسل ِ گلهای سرخ منقرض شده باشد!
می ترسم نوه های این ماهی ِ سرخ هم
با خیال  رسیدن به دریا،
دور ِ حصار ِ همین حوض ِ نیمه پُر
بچرخند و ُ
پیر شوند و ُ
               بمیرند!

ادامه نوشته

تنهاتر از من در زمین و آسمانت، آدمی نیست

تنهایی ام را با تو قسمت میكنم، سهم كمی نیست
گسترده تر از عالمِ تنهاییِ من، عالمی نیست...

تاب ميخورم،‌ تنهاى تنها
محمدعلی بهمنی
ت.ن: گفتم يه عكسى باشه يه كم فضا متنوع و حتى تلطيف شه :)
ادامه نوشته

یار کجاست؟؟!‏

باده و مطرب و می جمله مهیاست
ولی
عیش بی یار مهیا نشود
یار کجاست؟؟!

باده و مطرب و مى جمله مهياست

كامل غزل

حافظ

دو تا صندلی خالی

‏دو صندلی در ایوان
بر یکی تو نیست
بر دیگری من

دو صندلى

محمد شریفی نعمت آباد


تنهاییِ مستأصلِ من

تنهایی ام
استکانِ چای‏ی به نیمه رسیده
نه میداند كه تمام میشود
نه میداند که نیمه رها میشود...‏

استكان چاى

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

چه درونم تنهاست

می روم بالا تا اوج ، من پر از بال و پرم.
راه می بینم در ظلمت ، من پر از فانوسم.
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت.
پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج.
پرم از سایه ی برگی در آب:
چه درونم تنهاست.

سهراب